جواد دباغی مقدم
داشتم با خودم فکر می کردم بیش از ۳۰ سال در همایش ها، جشنواره ها، فستیوال های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و ورزشی شرکت کرده ام، آن هم نه فقط در مرکز و دیار خودمان! در هر استان و تقریبا شهرستانی که بتوانید حدس بزنید حداقل یکبار رفته ام و از اوضاع و احوال آن سامان مطلب نوشته ام!
همیشه یک قلم و چند برگ کاغذ و بعدها یک گوشی همراه و چند برگه کوچک یادداشت در دستانم می گرفتم و می زدم به دل ماجراجویی های خبری... این هم زندگی من بوده که با همین ابزار تقریبا ناچیز، برای روزنامه و رسانه اعم از دیداری و شنیداری اش می نوشتم و همچنان دارم می نویسم! اما بارها از خودم پرسیده ام که «آخرش چه!؟»
واقعا همیشه می پرسیدم از خودم که تو دقیقا چه می خواهی این وسط!؟ آدم های کوچک و ناقابل را با خبر و مصاحبه های خودت بزرگ می کنی و مطرح! ولی آخر خودت چه؟ و دهها پرسش دیگر که اگر بخواهم اینجا برای شما طرح کنم، فکر نکنم مجالی بماند برای گزارش از همایش بیستمین سالگرد افتتاح انجمن معتادان گمنام در سبزوار!
و اما بعد...
خانم علیخانی خبرنگار پایگاه خبری سبزوارنیوز از من خواست در همایشی که قرار است روز جمعه ۲۱ اردی بهشت در محل دانشگاه آزاد اسلامی شهرمان برگزار خواهد شد، او را همراهی کنم. البته که این انجمن را از همان بدو ورود به سبزوار چه در «هفته نامه صدای ملت» و چه در همین «پایگاه خبری سبزوارنیوز» می شناختم که قطعا اگر اسمی از این دوستان فعال و بی ادعا یادی کنم، آنچنان برخورد جدی با من می کنند که بیا و ببین! مثل همان روز جمعه که پس از گرفتن چند عکس از همایش، چند نفری با ایماء و اشاره از من خواستند حتی عکس ها را از داخل گوشی پاک کنم! اگرچه همان جا به رسم احترام به خواست ایشان پاک کردم.
همین رفتار نه چندان طبیعی (برای ما اهل رسانه) یعنی ممنوعیت انداختن عکس از مراسم، کمی مرا به خودم فرو برد، انگار یک آسانسور سریع السیر مرا کشاند به قشم و بندرعباس، مرا با خودش برد به شهر کرد، به تبریز و رشت و انزلی... به همان جاهایی که خودخوری می کردم که چرا من باید دیگران را معرفی کنم اما خودم شبیه همه خبرنگاران روزنامه های سراسری کشور، باید بدون اسم بمانم و نقشی در این جریانات نداشته باشم!؟
این تلنگر کافی بود تا دقیق تر به موضوع نگاه کنم! یک همایش در سبزوار با این همه جمعیت و شور و شوق در حال برگزاری است اما کسی رضایت نمی دهد عکس او را بگیرم و ضمیمه ی گزارشم کنم! یعنی چی آخه!؟ پس این گمنامی باید حکمت های زیادی داشته باشد.
بله! حدس شما درست است، این گمنامان دنبال نان و نام نیستند! اینها خودشان را وقف جامعه کرده اند، اینها دلشان می خواهد با همین اعتبار (در گمنام بودن) باقی بمانند و من در شگفت و حیرت می مانم که چقدر دیر!! واقعا برای من چقدر دیر زود شده است تا بفهمم همه چیز در نام مطرح شدن نیست...
باز هم بگذریم که این عزیزان با تشکیل جلسات روحبخش خودشان، امید و انرژی مثبت و شور آفرین را به شماری از افراد که چه آگاهانه و چه ناآگاهانه به دامن اعتیاد پناه برده اند، بی هیچ چشمداشتی معرفت، صبر و شکیبایی و دوست داشتن همنوع را می آموزند.
باز هم بگذریم که با وجود تلاش های بی وقفه ایشان، عده ای هستند که هنوز هم ساز ناکوک خودشان را برای بهره گیری از همین معتادان کوچه و بازار می نوازند و....
اما حالا که صحبت از این انجمن شد، اجازه می خواستم همین دوستان را که اتفاقا فهرستی بلندبالا نیز دارند، معرفی می کردم اما خب دیگر! اجازه نداریم نامی ببریم و اکتفا می کنیم به همین عبارت که:
شمایید گمنامان واقعی اما بی توقع دیارمان! خدا قوت
انتهای پیام/د