اگرچه انسانهای بسیاری در طول تاریخ آمدهاند و بعد از مدتی از دنیا رفتهاند؛ اما کمتر کسانی هستند که نام آنان بعد از درگذشتشان همچنان باقیمانده باشد.
یکی از این نامهای مانا «علی شریعتی» است؛ شخصیتی که در طول زندگی کوتاه خود و در مدت کمتر از یک دهه، آثاری آفرید که همچنان ماندگار است.
صرفنظر از کسانی که تکفیر او را وجهه همت خود ساختند و اکنون در انزوای کامل هستند و دیگر کسی از این نوع تفکر سراغی نمیگیرد، منتقدان فکری شریعتی بیشترین اشکال خود را به آثار اسلامیات او وارد میکنند و در مقابل وقتی میخواهند به او ادای احترام کنند کویریاتش را ارج مینهند.
شریعتی خاتم اندیشمندان نبود و خود هم چنین ادعایی نداشت؛ اما باید گفت همچنان خوانش او از اسلام و معارف دینی یکی از درخشانترین بخشهای اندیشه اوست.
فهم دینی را میتوان به دو دوره مشخص پیشاشریعتی و پساشریعتی تقسیمبندی کرد. او با ارائه برداشتهایی جدید فهم دینی جامعه ایرانی را متحول ساخت. متأسفانه یا خوشبختانه در این چهار دهه فهم و قرائتی بهتر از شریعتی از مفاهیم اسلامی عرضه نشده است.
هنوز بهترین تعابیر از امامت علی (ع) را در آثار شریعتی میتوان یافت. عاشورای حسین (ع) و زینب (س) شریعتی شورانگیزترین عاشورای حسین و زینب است؛ گرچه افراد زیادی سعی داشتهاند قرائتهای جدیدی ارائه دهند؛ اما سرانجام بهنوعی شرمندگی از عاشورا رسیدند که معلوم نیست چرا باید بر این حادثه ارج نهاد! بهترین تعابیر از فاطمه (س) در آثار شریعتی یافت میشود و حتی برداشتی امیدبخش و شورآفرین از انتظار را میتوان در آثار او یافت.
ابوذر شریعتی با ابوذر پیش از او تفاوتی بسیار دارد. آنچه از حج به ما آموخت با آنچه در گذشته از حج میدانستیم تفاوت بسیار دارد که البته در این عرصه امام خمینی با پیش کشیدن «حج ابراهیمی» گامی بلندتر برداشت.مهمترین ایراد منتقدان در یک کلیدواژه آمده و آنهم «ایدئولوژیک کردن دین» است؛ اما باید دید منتقدان در مقابل چه کردهاند. اینان با شعار دین فربهتر از ایدئولوژی به مصاف اندیشه شریعتی آمدند.
فهم دینی اینان چنان فربه شد که دین را به موجودی ناتوان تبدیل کرد. دین موردنظر این دسته از منتقدان نه کسی را به خود جلب و جذب کرد، نه مشکلی از دنیای مردم حل کرد، نه مشکلی از آخرت آنان گشود؛ درنهایت هم به این نتیجه رسیدند که همه وحی را رؤیا بنامند.
آنان که با شعار نفی دین ایدئولوژیک، از شریعتی عبور کردند، نهتنها بهتر از او نیاوردند، بلکه خود دچار حیرتهای ذهنی عجیب گشتند. البته امروز شریعتی برای عدهای از منتقدان هم اسمرمز شده و جایگزین نامهای دیگر میشود.
کسانی که به علتهای گوناگون از گذشته انقلابی خویش فاصله گرفته و دنبال مخاطبان جدید هستند، همه حملات خود را متوجه شریعتی میکنند و با بزرگنمایی او را عامل وقوع انقلاب اسلامی میدانند.
این هم یکی از بازیهای روزگار است که زمانی شریعتی را بهعنوان عامل ساواک میکوبیدند و امروز عدهای او را بهعنوان عامل وقوع انقلاب میکوبند. درواقع آنچه این عده میگویند انتقاد به شریعتی نیست، بلکه شریعتی اسمرمزی است برای آنان تا اندیشههای امام خمینی (ره) و استاد شهید مطهری را موردحمله قرار دهند.
اسلام سیاسی و تفکر انقلابی و حضور دین در عرصه سیاست، راه و مشربی است که علاوه بر شریعتی، بزرگانی مانند امام خمینی (ره) و استاد مطهری در سطوحی بالاتر پیگیر و مروج آن بودند؛ اما چون دیوار شریعتی کوتاهتر است همه حملات را متوجه او ساختهاند.
در دورانی که بعضی روشنفکران دینی در تئوریهای خود نوعی بازگشت از قرآن را ارائه میدهند، باید به راهی که طالقانی و شریعتی در بازگشت به قرآن داشتند توجه و عنایت بیشتری کرد.
شریعتی با استنتاج از آیات قرآن، تئوری هجرت و تمدن را کشف کرد و گفت هر تمدنی بعد از یک هجرت ایجادشده است. آنچه موجب غنای تئوری بازگشت به قرآن شد، عدم انفعال در برابر اندیشههای دنیای غرب و درواقع همان بازگشت به خویشتن بود.اما اشتغال به مباحث دینی و مسائل سیاسی و اجتماعی مانع از روح لطیف هنری و عرفانی او نشد که آثار هنری و عرفانی او نیز دستکمی از آثار اجتماعی و دینی وی ندارد و میتوان او را نیز یکی از رهروان آمیزش عرفان و سیاست دانست و تعبیر عارف مبارزهجو راکه در نوشتههای امام خمینی آمده، میتوان برای شریعتی به کار برد.
در سالهای اخیر و پس از فروکش کردن تب لیبرالیسم و چالشهای ایجادشده برای این تفکر، فرصتی دوباره برای خوانش دیدگاههای شریعتی در نقد سرمایهداری غربی پدید آمده است که میتواند با توجه به تجربیات چهار دهه گذشته زمینهای برای تولید تفکراتی نوین شود.پیام اندیشه شریعتی، نماندن در زمان و مکان و پویایی ذهنی و فکری است.
افکار او چراغ راه ما برای پیمودن راههایی ناشناخته است. ایستادن و جمود بدترین جفا به این معلم بزرگ است.