در غروب یک روز تابستانی من مادرم و خواهرانم و مادربزرگ هایم در باغ پدربزرگ مادری ام بودیم من بعدها فهمیدم تا آن روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بوده است، چون اخبار گم شدن یا فراری بودن پدرم و آتش زدن خانه عمه ام شوهر عمه ام سید یحیی نظام زاده رئیس انجمن تبلیغات اسلامی و رهبر فکری مصدقی های سبزوار رسید حال مادرم که حامله بود بد شد.
سالها بعد مادرم به من گفت که آن روز جنین اش سقط شده است. من که تنها عضو نرینه میان آن همه زن بودم، به داخل اتاقی که زنان بر سر مادر بیمارم جمع شده بودند راه ندادند. در غروب آن روز غریب تابستانی، پس از آنکه هوا تازه نیمه تاریک میشد خودم در عالم بچگی به صرافت افتادم که از خانه بیرون بروم و پدرم را پیدا کنم و او را از شلوغی نجات دهم. بنابراین بدون سرپرست و بدون اینکه کسی از خروج من از خانه خبردار شود از باغ پدر بزرگم در انتهای کوچه نقابشک به سوی خانه خودمان، (خانه پدری) در خیابان بیهق در ابتدای کوچه پامنار، روان شدم هنوز به کمر کوچه نقابشک که درخت توت بسیار کهنی داشت نرسیده بودم، که دیدم مردانی مسلح به چوب و چماق به جان مردم بیدفاع افتادند و آنان را کتک می زنند و داخل مغازهها را خالی میکنند.
خوب به یاد دارم که یکی از این چماق به دست ها حمالی بود که یک چشم نداشت.
من که حسن امین هستم در شامگاه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به چشم خویش دیدم در گذرگاه ۲ صاحب مغازه به نام "صابر" و "سلیمان" که مغازه بسیار کوچکی وصل به خانه مسکونی شان در اواسط کوچه نقابشک در شهر سبزوار داشتند، ترسان از هجوم مهاجمان چراغهای مغازه خود را خاموش کردند و از درون در مغازه ها را بستند و داخل خانه هایشان خزیدند تا از حمله مهاجمان در امان بمانند. من با دیدن آن حمله ها و ضرب و شتم ها و به گمان این که پدرم در آن روز مضروب و مجروح و شاید کشته شده است باید غش کرده باشم و از حال رفته باشم چون دیگر هیچ به یاد نمی آورم که چگونه از آن معرکه نجات یافته و به خانه باز گشته ام.
مهاجمان چماق به دست غروب ۲۸ مرداد با این که در چند قدمی من بودند به منِ کودک تعرضی نکردند احتمال می دهم که پس از چندی خانوادهام، متوجه نبودن من در باغ شدهاند و به دنبال من فرستاده باشند و مرا یافته و به خانه برگردانده باشند.. سبو به دوش و صراحی به دست و محتسب از پی، نگهدارنده ام نیکو نگه داشت...
شاید هم عابر یا ناظری این کودک گمشده را در آن تاریکی شب شناسایی کرده و به خانوادهام رسانده باشد.
میدانم که پدرم آن شب و تا چند شب پس از آن نزد ما به خانه نیامد روز و روزهای بعد عکس ها روزنامه ها و مجله هایی را از خانه جمع کردند و من نمی فهمیدم که این عکس ها را که عکس مصدق و امیرکبیر (مصدق در جلو و امیرکبیر چسبیده پشت سر او را بر روی جلد خود نشان می داد) بدون هیچ آگاهی از مضمون و پیام سیاسی و فرهنگیاش برای خودم برداشتم آن مجله رنگی را هم به زور از من گرفتند و من هم اینقدر فهمیدم که شاید از کوچه کسی به خانه بیاید که صاحب آن عکس را دوست نداشته باشد و آنچنان عکس ها نباید به وسیله دیگران در خانه ما دیده شود.
بچه خردسالی چون من آن روز از جایی خبر نداشت اما امروز جهانیان همه می دانند که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مطابق با ۱۸ اوت ۱۹۵۳ را شبکه های جاسوسی بیگانه یعنی ام آی سیکس و سازمان اینتلیجنس سرویس انگلیس و سازمان سیا امریکا با هزینه ۳ میلیون دلار به کمک ایرانیان ناراضی، جمعی از نظامیان و انبوهی از اراذل و اوباش اجرا کردند.
کرومیت روزولت یکی از طراحان 28 مرداد در ایران
طرح چکمه کرومیت روزولت نوه رئیس جمهوری اسبق امریکا مامور سیا در ایران بود توسط فضل الله زاهدی و با کمک اقشار خاصی که اکثر در برابر دریافت دلار حاضر به آمدن در صحنه شده بودند اجرا کرد. سالها بعد مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه امریکا در دوران ریاست جمهوری کلینتون به نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد اقرار و اعتراف کرد و از این بابت به گونه ای غیرمستقیم از ملت ایران عذرخواهی کرده است.
بعدها که من مرد کامل شدم وقایع روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را در سبزوار از گوشه و کنار و اشخاص مطلع استفسار کردم و معلوم شد که ساعت ۴ بعد از ظهر روز ۲۸ مرداد خبر سقوط مصدق و نخست وزیری زاهدی از رادیو پخش شد عده یی برای اطمینان از این خبر، به خیابان اصلی شهر آمده و در مقام همسویی با قدرتِ غالب به نفع شاه و آقای زاهدی شعار می دادند و بعد به انجمن تبلیغات اسلامی به ریاست سید یحیی نظام زاده که مرکز مصدقی ها بوده و نیز کتابفروشی "حسین مجمع" هر دو در خیابان بیهق حمله میبرند و اساسی و کتابهای موجود را بیرون می ریزند.
همچنین برای تنبیه و مجازات طرفداران مصدق و مخالفان شاه عازم خانه «نظام زاده» می شوند و علیه او شعار میدهند و چون اون مخفی شده و از خانه فرار کرده بود خانه اش را به آتش میکشند.
همچنین مغازه های طرفداران حزب توده را تخریب و کالاهای آن را غارت یا معدوم میکنند با وارد کردن اتهام توده ای بودن به اشخاص به راه افتاده با هر کسی که به هر دلیلی دشمنی داشتند درگیر میشدند و او را مورد ضرب و شتم قرار میدادند و شیشه های مغازه ها یا اداره ها را می شکستند و این حمله ها تا ساعت ۱۲ شب ادامه مییابد. خدا میداند شاید اینجا و آنجا به نوامیس بعضی از کسانی که پدران و شوهرانشان از ترس مخفی شده بودند هم تعرضی صورت گرفته باشد اما کدام قربانی است که این راز دردآلود را افشا کند!
روز بعد یعنی ۲۹ مرداد، اکثریت مردم با اطمینان از سقوط مصدق دوباره به خیابان ها ریختند و شعارهای زنده باد شاه و حمله فیزیکی به کسانی که طرفدار حزب توده بودند از جمله دکتر سروش بهلولی دامپزشک عضو حزب توده از سر گرفته میشود و در همان حال طومار بلند بالایی در خیابان گذاشته می شود که هر رهگذری باید با امضای آن شاهدوستی خود را ثابت کرده وگرنه مورد خشم و ضرب و جرح قرار می گیرد.
روز ۳۰ مرداد متظاهران به شاه دوستی دوباره در خیابانهای مرکزی شهر تجمع کردند و به این بهانه که مراتب شاه دوستی مردم سبزوار به نوعی مطلوب به وسیله فرماندار به مرکز رسانده شود تا نام سبزوار هم به عنوان یکی از شهرهای پرجوش و خروش در ضدیت با مصدق معرفی و اعلام شود. به فرمانداری حمله کردند و قصد تصرف فرمانداری را داشتند که با مداخله از آن جلوگیری میشود. در آن وقت شاه دوستان سبزواری به مدیریت محمد تقی مجمع «جمعیت مبارزین سبزوار» را تاسیس میکنند که بند اول اساسنامه آن هدف جمعیت نوکری و جانبازی در اجرای من منویات مبارکه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی اعلام میکند و چاپخانه ها و روزنامه های اسرار شرق به مدیریت محمد علی صهبا و جلوه ایران به مدیریت فخرالدین حجازی را به آتش می کشند.
به قول حمید سبزواری در این روز مخالفان دربار مخفی و یا متواری میشوند و خانوادهها بیسرپرست میمانند باری جمعیت همچنان به اغتشاش ادامه می دهند و از جمله یکی از شهروندان سبزواری به نام محمدحسین (کارمند اداره کشاورزی) را که عضو حزب توده بوده است با ضربات چاقو به قتل رسانده و چندین و چند نفر را به شدت مجروح می کنند و از جمله به منازل ارامنه و در راس آن سرکیسیان هجوم می برند و مغازههای عرق فروشی و او را نیز غارت میکنند.
انتهای پیام/د