مرا هوس به لب بام می برد از نو
ز پشت پنجره بالام می برد از نو
صدای ساعت و این تیک تاک تکراری
مرا صدا زند و نام می برد از نو
صفای یک شب پاییزی است و پاورچین
صبا ز من به تو پیغام می برد از نو
مرور خاطره ها مثل برگریز خزان
مرا به گردش ایام می برد از نو
فرار می کنم از شرم عشق های مجاز
حقیقتم به سرانجام میبرد از نو
شبیه شاعر شروان: پیمبر شعرا
مرا به چشمه الهام می برد از نو
به شاهنامه من هفتخوان رستم عشق
به خلوت تو ام آرام می برد از نو
پیاله، دختر رز، شادخوار و کوزه به دوش
به بزم حیرت خیام می برد از نو
زشعر حافظ شیراز آن چنان مستم
که گل مرا به گلندام می برد از نو
امین بسوخت، ولی پخته جان خام نشد
نپخته را هوس خام می برد از نو
حسن امین
سوم مهر 1399
انتهای پیام/د