جواد دباغی مقدم
امروز هم وضعیت چنین است و اگر فرداروزی شنیدید که در بدو ورود یک مدیر یا مسئول به هر بخشی در این کشور، این جمله را تکرار کرد، تردید نکنید که جز حق نگفته و باید کاری را آغاز نماید که در انتها، سرنوشتت را بی برو برگرد کرام الکاتبین رقم خواهد زد.
بعد از مشکلاتی که برای هندبال «ورزش اول دیارمان» بوجود آمد، حالا در هنر و عرصه هنرهای نمایشی نیز مصائب و مشکلات یکی پس از دیگری سر باز می زند.
کارگردان داریم که نه به خودش رحم می کند و نه به هنرمندان و صحنه تآتر و در روز روشن زشت ترین رفتارها را انجام می دهد، اگر فکر می کنید به احترام «هنر» چیزی نباید بگویم، باشد حرفی نیست. بازیگر داریم که قوره نشده مویز می شود و می خواهد دمار از روزگار تآتر و باسابقه های شهرمان دربیاورد. و خلاصه هنرمندان دیگری که هر یک دل و دماغ کار یا ندارند و یا دلشان لک زده برای روزهای روشن دیروز که مدتهای مدید از سر این شهر گذشته است.
روزی بود (فکر کنید 1368 را می گویم) خیلی از پیشکسوتها خوب به یاد دارند که همزمان در دو رویداد بزرگ ملی و بین المللی گروه های نمایشی شهرمان شرکت کنندگان ویژه بودند البته این را بگویم در همان زمان که گروه ما «بار عام» به دومین جشنواره آیینی و سنتی رفته بودیم و در تالار سنگلج اجرا داشتیم، گروه دیگری از سبزوار در تالار وحدت اجرا رفته بودند! یک گروه دیگر سبزوار در رقابتی استانی شرکت کرده بودند و گروه دانش آموزی ما نیز در تالار زیبای گرگان رقابت می کرد.
این اصلا عادی بود و اگر از آقای حمید ادیبی هم بپرسید به شما خواهد گفت که نمایش عروسکی ایشان، چه بروبیایی به راه انداخته بود... شما فکر کنید تمامی عناوین مسابقاتی را بچه های همین دیار سربداران (برچشم بد و بر بخیل لعنت!) درو کرده بودند، آن روزها جز «رضا صابری» همین شهرستان مشهد در دویست یا سیصد کیلومتر آن طرف تر، نمی گویم هیچ نداشت، بلکه علاقه مند به خاک صحنه کم داشت.
اصلا «تولدی دیگر» عبدالحسین کارگری که به باکو در جمهوری آذربایجان فعلی رفت یا به دوسلدورف آلمان هم به کنار، مگر هادی زرقانی با همین بروبچه های «یک کاسه لته» از جانب خیلی ها در همین سبزوار و حتی آن مقام کمتر آگاه در جغتای، حرف و حدیث نشنید!؟ اصلا ولش کن... اگر خداوکیلی یکی از راه برسد و بگوید: چته چی شده!؟
واقعا پاسخی ندارم. انصافا توقع دارید که چی بگویم!؟ مرده شور این کرونا رو ببره که حالا با همه این مصائب، همکاسه و پیاله شده و اجازه نمی دهد چراغ نیمسوز تآتر، روشن بماند.
اما محمد اکبری حالا وارد عرصه شده و طی یکسال گذشته، بیشتر زمان بازی رو (کووید 19) به اسم خودش زده و اگر روزی که به انجمن آمد، یک ویرانه را هم تحویل نگرفته باشد، باور کنید، کمتر از ویرانه نبود، باز خدا پدر و مادر ارشاد را بیامرزد که اجازه نداد، همین نیمه عریانی به نام تآتر، از چاله درآمده و با کله وارد چاه شود!
بگذریم!
ضمن سپاس از دوستانی که تنها با تعصب و علاقه مندی خودشان و نه کسب و درآمدزایی به هنرهای نمایشی نگاه می کنند، از محمد عزیز می خواهم گاهی هم سری به خودش بزند! باور کنید فقط بخاطر همین دوره ای که گذاشته ای، چند کلمه شطحیات نوشتم و بس!
انتهای پیام/د