به من گفت: پرونده ات سنگین شده ها؟ گفتم همسر مهربانم مگر من مفسد اقتصادیام که پروندهام سنگین شده؟ من حتی یک قواره دو متری زمین به عنوان گور ندارم چه برسه پروندهام سنگین باشه؟ خندید و گفت خودتو به اون راه نزن از خودت رد اتهام نکن که مدارک و شواهد سنگین برعلیه تو زیادهست.
سپس گفت: "به یخچال نگاه کن خالی است. این خود یک مدرک جرم. شوهرم پرونده ات سنگین است". نمیدانید چقدر ناراحت شدم از اینکه دانستم پروندهام سنگین است. لذا به وی گفتم: من پرونده سنگینی هم از آرزوهایم دارم.
اما وی به کنایه این شعر صائب را خواند: "عاقبت پروندهام را؛ با غبار آرزوها- خاک خواهد بست روزی؛ باد خواهد برد باری" گفتم خانم جان لااقل یک دور از جان بگو. با بیمیلی و اکراه گفت: دور از جان!
یکی از دوستان گفت: من هرگاه که خانمم ازعدم خرید مایحتاج گلایه میکند حتی میگوید چرا به رخت و لباس خود توجه نمیکنی چرا عین کارتن خوابها شدهای چرا آنقدر ژولیدهای و لباس پاره میپوشی؟
میگویم: لباس کهنه و ژنده و زده دار فقرا "مد و فشن فقراست".
اما خب به قول شاعر: "من چشم پوشیدهام از هر چه در عالم است" خانمم گفت: مرد حسابی روزی که به تو رای دادم یعنی بله گفتم. به من وعده دادی: "من چشم پوشیدهام از هر چه درعالم است"؟
آقا آنقدر خجالت کشیدم که نگو. فکر میکنم اعتبار نامهام زیر سوال رفت.
یکی از دوستان گفت: واقعا افسوس. خب آن سند چشماندازی که مسئولین میگفتند چه چشمنواز شد؟! قیمت دلار، سکه، مسکن و... وحشی و بدوی شده اند.
چشم اندازها چشممان را کور کرد من نمیتوانم ببینم. شاید چشمها را باید بیخیال شد طور دیگر باید دید! همه خندیدند.
نکته: چرا باید پرونده ما نزد همسرانمان سنگین باشد؟ شاید بخاطر اینکه هیچ پولی جابجا نکردیم؟ ما را که از فرط بیپولی جز پاکدستی نصیبی نیست.
در پرونده ما جز آه و ناله چیزی نیست. شاید بیپولی هم خود پرونده سنگینی است!
انتهای پیام/د