بیاییم مغز را مدیریت کنیم
مغز مرکز خواستهها و غرایز و خواهش های انسانی است. همانطور که در علم فیزیک مواد قابلیت تغییر و گاه تبدیل به همدیگر شدن را دارند، در جهان هستی نیز هیچ نیرویی ثبات دائمی را دارا نیست.
اصل پایستگی انرژی فیزیک بیان میکند که تمام انرژی ها در حال تبدیل به همدیگر هستند. تمام مکاتب بشری که قصد اصلاح رفتار انسان را دارند شاید از این اصل غافل بوده اند که منشأ تمام خواستههای انسان مغز بشر بوده و همه آموزههای تئوری فلاسفه و بزرگان اخلاق جهان در جهت اصلاح رفتار فرد، کمتر نتیجه داشته و گاه نسبت به آن خواسته ها و امیال حریص تر نیز شده است.
خواسته های انسان معمولاً جبری و ناخواسته هستند. انتخاب و اختیار انسان کمتر در این موضوع دخیل می باشند چنان که این خواسته ها در خواب خود به خود به انسان آگاهی می بخشند که این مطلب در مکتب فروید به خوبی بیان شده است.
مصرف مواد روانگردان و الکل و دیگر داروها تاثیر بسزایی در غرایز و رفتار انسانی داشته و این اثبات میکند که تاثیر مواد بر مغز انسان به عنوان مرکز خواستههای او، بسی بزرگتر از آموزههای مکاتب فکری بوده است.
با این حال آیا خواستهها و خواهش ها را باید رها یا مهار کرد؟
آیا مهار کردن خواسته ها و غرایز نتیجه مثبت به بار می آورد؟
پس برای آرزو ها و خواهش های مغز و ذهن چه باید کرد؟
آیا با گذشت زمان و آموزه های اخلاقی و دینی انسان توانسته جهان و انسان را به سعادت اخلاقی سوق دهد؟
آیا این آموزه ها در رفتار اصلاح بشر موفق بوده است چرا قدرت طلبی و کامجویی که در نهاد انسان است سخت و غیر قابل تغییر میباشد و آیا این رفتارها از روی اراده انجام می گیرد؟
اراده انسان تا چه حد در مقابل این غرایز و قدرت طلبی نقش دارد و تا چه حد با اختیار عمل می کند عامل رفتارهای ناخواسته چیست و چه بخشی از مغز در این رفتار نقش یا تاثیر دارد اگر اختیار انسان در غرایز موثر است چرا این شرایط در خواب به انسان متبادر میشود اگر این امیال در خواب خود کار عمل می کند پس می تواند در بیداری هم ناخودآگاه خودکار عمل کند.
چرا ذهن انسان آزادانه و بی اختیار به هر سو می رود علما و دانشمندان در راستای شناخت به جهان و شناخت جسم انسان در آزمایشگاه ها به طور مداوم کار کرده و می کنند اما در رفتارهای انسان کمتر از طریق حوزه پزشکی مغز و تراوش های مغز کار شده است.
آیا تراوش های مغز جزئی از خود مغز نیست؟ ما اگر بپذیریم که باورها و نیازهای فردی در واقع تراوش های مغز است میتوانیم بپذیریم که جبر نقش مهمی در رفتارهای ما دارد و انسان بالفطره اسیر جبر درون خویش است. در واقع درمان توسط روانشناختی از حوزه گفتار درمانی این راهی که هزاران سال بشر طی کرده و کمتر نتیجه داشته به حوزه درمان دارویی یا تغییر بر مغز انسان منتقل کنیم.
مغز انسان تشکیل شده است از نورون و عناصر مادی دیگر و نقش این عناصر که بحث آن دستگاه کامپیوتر است. مانند دیگر اعضای بدن فیزیکی عمل میکند مثل قلب ریه و دیگر اعضای بدن تنها تشابه همه موجودات به هم نیاز مندی های مشترک آنهاست و موجودات اسیر رفع نیازمندیهای خود هستند؛ نیازمندی هایی که گاه باعث رنج موجود می شود که مغز تولید میکنند و فرمان اجرایی آن را می دهد. موجودات و انسان ها مجبور هستند که مدام در پی کسب این نیازها و ضد اخلاقیات که نسبت به آن حس نیاز می کنند در تلاش باشند و یا در حسرت به دست آوردن آن رویاها در رنج باشند.
فرد بعد از تلاشها و زحمات بسیار که برای این آرزوها به انجام می رسد مغز فراموش می کند و دوباره آرزویی دیگری می پروراند و عامل زیبایی عشق در سراغ میتواند باشد مغز مدام در حال تولید خواهش و فرمان اجرای آن است که قدرت طلبی کام جویی و غیره و سیر نشدنی است انسان همیشه تأثیر این تولیدات مغز است و گاه در تعارض و جدال با یکدیگر میباشد عقل، عشق، هوس و...
چون گاه خواهشهای مغز غیر اخلاقی و غیر منطقی است یا به قولی نفس اماره حال انسان با این هجوم دریایی خواهش های مغز چه باید کرد به قول مولوی:
نفس اژدرهاست او کی مرده است؟
اگر فرد دارای اراده قوی باشد در صورت تسلط بر نفس اماره و خواهش های غیر اخلاقی را بتوانند سرکوب کند و به قول «فروید» امیال سرکوب شده در زمان مساعد بروز می کند و یا در فرد دچار اختلال روانی به وجود می آورد در مورد افراد کم اراده که گاه ذاتن شرور و ناتوان و کم اراده هم هستند در مقابل این امیال چه باید کرد؟
آیا تغییر رفتار این انسانها به راحتی با نصیحت و غیره ممکن است؟ و تا به حال چه نتیجه ای داشته از آنچه که در گذشته تا به حال اتفاق افتاده از هابیل و قابیل و برادران یوسف و غیره آیه شریفه قرآن مجید سوره والعصر که میفرماید:
ان الانسان لفی خسر
سوگند به زمان همانا انسان در زیانکاری است
تنازع بقا یکی از مهمترین عوامل نیاز هر موجودی است هر موجودی برای ادامه زندگی زهای متفاوت دارند و برای ادامه بقا و حیات و رفع عطش نیاز نمیتواند عقلانی فکر کند، چون موجود تابع غرایزی است که از مغز تراوش میکند، اسیر نفس و خواهش است.
اولین نیاز هر موجود برای حفظ بقا نیاز به قدرت می باشد که شکار و شکارچی انسان جدا از نیازهای قالبی مانند آب هوا غذا نیاز به جلوه در انظار دارد برای بزرگ جلوه کردن نیاز به ابزارهای گوناگون دارد گاه لازم می داند که اگر به آن نرسد تظاهر به بزرگ بودن می کند یا با هر وسیلهای گاه اجحاف خشونت یا تظاهر برای رسیدن به جایگاه بالا باید اخلاقیات را زیر پا بگذارد گاه ابزار زر و زور است همچون جنگ های وحشتناک، ناهنجاری های طول تاریخ
در اکثر جوامع و کشورها نشان از این واقعیت تلخ است اگر خوش بین باشیم و همه جهان را در نور و صفا ببینیم و انسان را قادر به اختیار بدانیم جز فریب دادن خود و تکرار این ناهنجاری ها را باید مدام شاهد باشیم.
البته طبق نظریه روانشناسان شخصیت فرد تا ۵ سالگی شکل می گیرد از آن زمان هم متاسفانه خود شخص یا کودک هیچ قدرت انتخاب شناخت ندارد, مطابق اصول اخلاقی حاکم بر خانواده و تربیت میشود آن هم اگر واقعاً تربیت کودک صحیح باشد رفتار ژنتیکی هم خودش در دید بزرگ است.
در این زمان خوشبختانه علم اکثر مشکلات بشر و جهان را توانسته برطرف کند، به جز رفتارهای مغز ناشی از وراثت ژنتیک و اکتسابی
حل این مشکل تراوش های مغز در حوزه پزشکی هر چند فرضیه عنوان می شود ولی همین فرضیه ها شروع شده و به مرور کامل و به عینیت رسیده است.
اینجا از همه بزرگان و اندیشمندان که در راه خدمت به خلق بر رهایی از رنج انسان تلاش میکنند و برای موجودات و بشر ارزش قائل هستند می خواهم به این نکته توجه کنند و به آسانی از کنار آن نگذرند و تنها به بیان توجه کنند و نه اینکه چه کسی آن را بیان کرده و می گوید...
ما اگر صادقانه به رفتارهای فکری و عملی خود توجه کنیم پی میبریم خیلی مواقع اگر مراقب رفتار خود نباشیم به خطا می رویم و گاه ریامی کنیم و به آن عطش خودمحوری و خودپرستی و قدرت طلبی دچار میشویم و گاه برای اینکه چهره خودمان را محبوب نشان دهیم ریامی کنیم.
همانطور که گاه جسممان امکان دارد در معرض خطر قرار گیرد روح و روان ما تحت امیال غریزی مغز دچار آسیب می گردد چرا که فرد خود نمی خواهد باشد «فکر بد» او را تهدید میکند و مدام باید در حال «مراقبه» باشند.
مراقبه یعنی مواظبت از اندیشه های غیر اخلاقی پس معلوم می شود ناخواسته درگیر فکر های پلید که مغز تراوش می کند هستیم. اگر به اختیار انسان بود نیاز به مراقبه نبود چرا خود فرد، تفکر باطل بکند و خودش در جدال با آن تفکر باشد، این تفکرات زائد و غیر اخلاقی می باشد این فکر بد در درون هر فرد وجود دارد.
مراقبه یکی از ارکان مهم مکتب بودا است و در هر مکتبی یا ادیانی به این امر توجه و توصیه هایی کردند آیا دعوت به درستکاری میتواند نتیجه عالی داشته باشد؟
آیا برای تغییر در رفتار ها با علم و پژوهش حوزه پزشکی بهتر نمیتواند این تنشها را درمان کرد همان طور که برای درمان ورود ویروس و میکروب به بدن انسان و غیر از دارو تجویز می شود برای ورود عطش غریزی شهوت خشونت و قدرت طلبی و غیره از درمان توسط تغییر در رفتارهای مغز نمیتوان پیشگیری کرد. از تولید خواهش های غیر معقول انسان بازیچه تراوش های مغز است.
آیا انسان را می شود متهم به رفتار غیر انتظار و به آسانی او را زیر سوال برد و محکوم کرد؟
مغز غرایز و خواهشها را تولید می کند و مدام هم فرمان اجرای آنها را میدهد مثبت یا منفی بودن در تراوش های مغز چندان توفیری برایش ندارد و آنچه مغز دستور داده، فرد مجبور به اطاعت و اجرای آن است.
امیال از کجا نشأت می گیرد و آیا همه مغزها یک نوع عمل میکند و نورون های مغز با گذشت زمان تغییر نمی کند؟
ضمیر خودآگاه یا ناخداگاه در سنین متفاوت فرق میکند. علم فیزیک و روانشناسی و روانکاوی و علم پزشکی با کمک هم به این مقوله اگر بپردازد نتیجه بهتری نخواهد داشت تا تنها دعوت به اخلاقمداری در پشت تریبون و...
احمد گل محمدزاده
۱۳۹۷/۰۴/۱۹
انتهای پیام/د