به گزارش سبزوارنیوز ، احمد گل محمدزاده چهره همیشه گمنام و مأخوذ به حیایی است که اگر در عبارات و متن ارسالی ایشان دقت کنید، خیلی زود متوجه خواهید شد که با ادبیاتی بسیار ساده رمزگشایی شگرفی از این اثر کرده است. متنی که می تواند راهگشا برای کسانی باشد که می خواهند «بوف کور» را عاری از هرگونه مطامع و برداشت های مغرضانه، تحلیل کنند.
او زندگی دو شخصیت بزرگ را برای مشابهت با تفکرات صادق خان هدایت برگزیده است که حاکی از عمق مطالعه روانکاوانه نگارنده این سطور خواهد بود.
اما بخش نخست متن آقای گل محمدزاده، هنرمند دردمند سبزواری به این شرح است:
همان طوری که هر مستندسازی هر محققی برای کشف شناخت و اتفاقات حیات بشری و موجودات چه در آزمایشگاه و چه بیرون آزمایشگاه یا در عرصه حیات، شب و روز در تلاش است صادقانه ولی گاه مورد آزار و حتی گاه موقعیت او ممکن است سخت به خطر بیفتد ولی هدف کشفیاف و مشاهداتی است که لازم می داند، انجام دهد.
بوف کور هم یکی از این تحقیق هایی است که هدایت تلاش نموده اتفاقاتی که در درون او و هر فرد دیگری که احتمال آن وجود دارد و باعث رنج آزارش می شود کند و کار کند. اثری که شبیه داستان با اوج و فرود های منطقی نیست و شبیه ضربان قلب در زمانه و تاریخ تکرار می شود.
بوف کور هدایت جدا از اینکه گاه مورد انتقاد و گاه مورد تحسین بزرگان قرار گرفته که البته همگی جای تشکر از منتقدان دارد، از لحاظ نوشتاری و مفاهیم یک اثر خاص و کم نظیر می باشد که از لحاظ سبک و مطالب فوق مفاهیم بوف کور از نظر سبک سورئالیست و گاه رئالیست می باشد که نویسنده یا راوی با ترکیب این دو نوع نگارش را انجام داده است.
قطع به یقین با مکتب سورئالیسم آشنا هستید هرچه تصاویر دور تر و بی ربط تر باشد تصاویر موثر تر و اصیل ترند. تصاویر سورئالیستی حاصل رهایی ذهن است.
«سورئالیست ها در سالهای ۱۹۲۸ و ۱۹۲۹ جلسات مناظره درباره عشق و غریزه جنسی برگزار کرده بودند که شاید یکی از عوامل نابودی سورئالیسم، پرداختن بی واسطه به مسائل شهوانی در آثار نقاشی و مجسمه سازی و... بود.
مکتب های ادبی سیروس شمیسا ص 175»
بوف کور جنبه روانکاوانه با روانشناسی بیشتر پرداخت و البته تم های اعتراضی به منشأ خرافات یا جبری بودن رفتار اشاره شده اما آنچه بیشتر مورد بحث می باشد جنبه غرایز ناخواسته شهوانی می باشد که به خوبی هدایت توانسته به شرح و بیان این اتفاقات که گاه ناخواسته وجود هر فرد را مورد تهاجم قرار می دهد بیان کند.
این اتفاقات بسیار مورد رنج و آزار هر کسی یا راوی بوف کور می باشد بیان این چنینی مطالبی هرچند بسیار دشوار است در هر جامعه ای به خصوص در جامعه ما که بسیار ناپسند و غیر قابل قبول هر خواننده ای می باشد جدا از اینکه هر جامعه حتی بزرگان نسبت به این غرایز ناخواسته طبیعی درگیر و درمانده هستند؛ ولی بیان چنین مطالبی زیاد مورد توجه جامعه نمی تواند باشد که البته این هم خودش مشکل بزرگی است.
یعنی در واقع درد بزرگ آتش غریزه عدم بیان این درد البته و شخصی به نام هدایت که جامعه نسبت به او نگاه خاص دارد، از اینکه این درد یا دیو شهوت هر شخصی را در بر میگیرد ناخواسته این یک غریزه فطری میباشد همچون آب، هوا و غذا.
در جایی در داستان داش آکل هدایت اشاره می کند «داشآکل حقیقی شبیه داشآکل طبیعی، با تمام احساسات و هوا و هوس بدون رودرواسی از توی قشری که آداب رسوم آداب و رسوم جامعه به دور او بسته بود از توی افکاری که از بچگی به او تلقین کرده بودند بیرون می آمد و آزادانه مرجان را تنگ در آغوش می کشید.»
داش آکل صادق هدایت صفحه ۵۱
پس این امیال یک امر طبیعی می باشد البته هدایت مثل خیلی بزرگان نسبت به این عمل شهوانی توجهی نداشت و گاه به قول خودش این عمل را به تمسخر می گرفت و از عبارت «دست خر توی لجن زدن» یاد می کرد.
ولی آنچه مسلم است که این غریزه شهوانی ناخواسته و طبیعی می باشد و برای فرد در مهار یا دفع آن مشکل می باشد. هرچند شاید نسبت به این اثر بوف کور با تفسیر آن چندان مورد توجه قرار نگیرد و احتمال به تمسخر گرفتن این اثر شود، ولی باید پذیرفت که این امیال شهوانی ناخواسته است و هدایت تلاش میکند نموده مبارزه کند هرچند غریزه ها گاه بر او مستولی شده است.
هدایت موشکافانه و عمیق درون و روان خودش و جامعه را با تیغ تیز جراحی شکافته و بیان نموده که همان طور که اشاره شد
مجدداً اشاره می نمایم خلق چنین اثری چون بوف کور که به لایه های درون انسان ظرف به ضمیر ناخودآگاه و عمیق پرداخته با نگاهی نو و انصاف توجه شود.
هدایت تلاش نموده به یکی از جعبه هایی که بشر عاجز از عنوان و عملا ندارد بپردازد، جبر بیولوژیک که خود نویسنده شروع کتاب را اینطور بیان می کند:
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا میخورد و میتراشد این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند چون هنوز چاره و دوایی برایش...
پاهایم را جمع کردم چشمهایم را بستم دنباله خیالات را گرفتم این رشتههایی که سرنوشت تاریک و غم انگیز و پر از کیف ام را تشکیل میداد. آنجایی که زندگی با مرگ آمیخته می شود و تصویر های منحرف شده به وجود می آید میلهای کشته شده دیرین میلهای مردم شده و خفه شده دوباره زنده می شوند و فریاد انتقام می کشند.... مرگ ...
کجایی برای اینکه خودم را از دست کابوس برهانم بلند شدم آب خوردم و کمی به سر و صورتم زدم و دوباره خوابیدم... صفحه ۷۷ و ۷۸
و بعد از این که این دردها و رنج هایی را که هدایت بیان میکند بیان غریزه ناخواسته را درد بزرگتری که بیان آن را صادقانه و بدون هیچگونه ریال و پوششی بیان میکند این غریزه در ذهن به طور سیال و ناخودآگاه در ذهن متبادر میشود
ناخواسته ناخداگاه که جبری و باعث درد دردی فراتر می شود این درد بزرگ ناخواسته فکر های غیر قابل بیان نیست که هدایت آن را از پنهان اشاره می کند که حضور بودا در ذهن تداعی می شود هیکل بودا در جوانی که شاهزاده های زیبا بود به یک لحظه آن هم ناخواسته در ذهنش حضور پیدا میکند که اتفاقی نادر و عجیب می شمارد.
این آرزویی نیستی را که خیام در ترانههای خود تکرار میکند آیا نیروانای بودا شباهت ندارد که در فلسفه بودا دنیا عبارت است از مجموعه حوادث به هم پیوسته که تغییرات دنیای ظاهری در مقابل آن یک عمر انعکاس و یک خواب پر از تصویر های خیالی است
ترانه های خیام صادق هدایت صفحات ۱۹۰ و ۳۹
آیا فقط چشم های یک نفر در زندگیم کافی نبود حالا دو نفر با همان چشم ها چشم هایی که مال او بود به من نگاه میکردند آیا ممکن بود کس دیگری در من تاثیر کند...
چون فهمیدم که یک نفر هم درد قدیمی داشتم آیا این نقاش قدیم نقاشی که روی کوزه صدها شاید هزاران سال پیش نقاشی کرده بود هم درد من نبود آیا همین عوالم را طی نکرده بود
به قول راوی حضور در بوف کور؛ البته این توهم را در بوف کور کابوس اشاره می کند.
آیا روزی به اصرار این اتفاقات ماوراء طبیعی این انعکاس سایه روح که در حالت اغما و برزخ بین خواب و بیداری جلوه میکند کسی پی خواهد بود انگشت دست چپش به حالت تعجب....
صفحه ۱۳ بوف کور
که این قضیه بسیار باعث رنج و عذاب راوی می باشد که چنین اتفاقی ناخواسته افتاده است که راوی می گوید زندگی مرا زهرآلود کرد...
ص ۱۰ بوف کور
من فقط به شرح یکی از این پیشامد ها می پردازم که برای خودم اتفاق افتاده و به قدری مرا تکان داده که هرگز فراموش نخواهم کرد و نشانِ شوم آن تا زنده ام از روز ازل تا ابد تا آنجا که خارج از فهم و ادراک بشر است زندگیم را زهرآلود خواهد کرد زهرآلود نوشتم ولی می خواستم بگویم داغ آن را همیشه با خود داشته و خواهم داشت صفحه ۱۰ بوف کور
من سعی خواهم کرد آنچه را یادم هست صفحه ۱۰
برای نخستین بار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید اما افسوس این شعاع آفتاب نبود بلکه فقط یک پرتو گذرنده یک ستاره پرنده بود که به صورت یک زن یا فرشته به من تجلی کرد نه اسم او را هرگز نخواهم برد ص ۱۱
نه اسم او را نباید آلوده به چیزهای زمینی می کنم صفحه ۱۲
اگرچه نوازش نگاه و کیف عمیق که از دیدنش برده بودم یک طرفه بود صفحه ۲۰
برای من او در عین حال یک زن بود صفحه ۲۳
مثل اینکه سلاتونی که مرا شکنجه میکردند و کابوسی که با چنگال آهنی از درونم را شکنجه می کرد آن چشم هایی که به حالت سرزنش بود صفحه ۲۹
مثل این که گناهان پوزش ناپذیری از من سر زده بود صفحه ۳۰
او مثل یک منظره رویایی افیونی به من جلوه کرد مثل این بود که به انسان سرزنش تلخی میزد
تا اینجا تا حدودی به منظور نویسنده یا راوی آشنا شدیم که راوی درگیر مشکل روحی غریزه شدیدی خلاف میلش وجود او را در بر گرفته و ناچار این درد درونی یا عطش غریزی که اکثراً درگیر هستند ولی برای شان یک اتفاق معمول هست دیگر عادت کردهاند هرچند کسی چندان به این قضیه نه فکر میکند و اعتراض امری معمول برای شان شده ولی هدایت تلاش میکند ریشهیابی کند من سعی این امیال ناخواسته کجاست و چاره چیست
فروید روانکاو نامی، نسبت به این چنین رفتارها تحقیق کرده که آتش های غریزی که فرد در درون خودش پنهان میکند زمانی بروز میکند ناخواسته و اصطلاحاً ناخداگاه است همانطور که بازه است بوف کور از مکتب روانکاوی فروید تاثیر بسیار پذیرفته است و مکتب فروید روانکاوی بر ضمیر ناخودآگاه ذهن انسان بسیار تاکید ورزیده.
همچنین ریشه ناملایمات زندگی انسان را در غریزه جنسی می داند که انسان ها آن را در ضمیر ناخودآگاه واپس میرانند و عدم ارضای آن می دانند.
بوف کور نیز ریشه مشکلات بشر را در غریزه جنسی می داند در بوف کور دو شخصیت متضاد حضور پررنگی دارند یکی خیام و دیگری بودا
خیام نماد آسایش طلبی شادزیستن دم را غنیمت شمردن خیام به رسم و رسومات زمانه بدبین است و این بدبینی او جنبه فلسفی دارد او از مردم زمانه بیزار است اق و افکار آنها را محکوم میکند و تلقینات جامعه را نمیپذیرد و هدایت پیرو مکتب بودا و خیام بود در عین حال هر دو شخصیت دنیا را بی اعتبار می دانستند ولی بودا ترک دنیا را عزلت و گوشه نشینی مراقبه و.... برگزید.
در فلسفه بودا دنیا عبارت است از مجموعه حوادث به هم پیوسته که تغییرات و دنیای ظاهری در مقابل آن یک انعکاس و خواب و پر از تصویرهای خیالی است.
هدایت همچون بودا و خیام هیچ گاه ازدواج نکرد.
نخستین فیلسوفی که در غرب به معرفی بودا پرداخت آرتور شوپنهاور بود. شوپنهاور سه اصل را برای رفتار انسان قائل است یک خودخواهی که با اراده یکی است دو شرارت که تنها حیوانی که باعث رنج دیگران است همدردی یا ترحم اساس اخلاق شوپنهاور است.
فلاسفه شرق ابوالعلاء معری شباهت فراوانی به پنهان دارد و هر دو سعی کردهاند و شر را از اوهام و خرافات دور برهانند و هر دو از نیرنگ و فریب زندگی بردارند.
هر دو به تعالی بخشیدن بشر فکر میکردند اندیشههای بودا و خیام در جایجای بوف کور خود را به نمایش می گذارد مثلاً وسواس شک و همه چیز و هر رسم و قاعدهای که هدایت در بوف کور به کرات آن را به کار برده است بحث تناسخ که یکی از اصول اندیشه بود آست در بوف کور نیز بسیار آورده شده است مثل ذرات تنم در سال ها برود یت در مقدمه ترانههای خیام می گوید طبیعت آرام و بی اعتناء وظیفه خودش را انجام میدهد و همه کوشش های ما در قبال او بیهوده است دور ریختن عقاید که یکی از اندیشه های خیام است نیز
در بوف کور آمده است از دور ریختن عقایدی که به من تلقین شده بود که آرامش مخصوصی در خود حس میکردم کور یک نوع جنگ و کشمکش درونی است که آمیخته از آتش غریزه و کشمکشهای عاطفی و آرزوهای سرکوب شده میباشد هدایت با نوشتن بوف کور در سبک سورئال در سعی در بیان ابراز درد و زخم درون خود کند.
اینکه فقط شهوت این حس شرم و حیا را برای من تولید کرده بود صفحه ۸۳ بوف کور
چیزی که در بوف کور به شدت جلب نظر و توجه میکند آتش غریزی شهوت است که در این اثر به خوبی رنج آن بیان شده است شخصیت اصلی داستان دارای ضعف و ضعف شدید قوای جنسی است که در قسمتهای مختلف بیان شده است ضمیر ناخودآگاه نیز در جایجای داستان خود را نمایش می دهد و راوی نیز دچار تناقض شده است به تن خودم دقت کردم ران ساق با میان تنم یک حالت شهوتانگیز ناامید داشت صفحه ۹۸
روحم با قلبم متناقض بود نگاه ترحم درمن تولید میشد در صورتی که عقلم به من سرزنش می کرد، راوی در برخورد با ضمیر ناخودآگاهش به تناقض بر میخورد و هرگاه پای عقل به میان میآید این تناقض خود را نشان میدهد این تناقض و تضاد در داستان در قالب شخصیت خیام و بودا خود را به نمایش می گذارد هر جا که عشق طلبی و لذت خواهی غالب می شود ناگهان پای ترک دنیا و لذت طلبی که بودا نماد آن است خود را نشان میدهد و راوی دچار تضاد فکری میشود.
در بوف کور تضاد بین افکار بودا و خیام به تنهایی مطرح نیست بلکه تناقض و تضاد در شخصیت بودا نیز مطرح می شود نماد معنویت و رهبانیت است و زمانی که راوی به او فکر میکرده است ناگهان و بی اختیار به زیبایی و شهوت او فکر میکند و این تضاد در قالب نگاه سرزنش دهنده بودا برای او مجسم میشود و بودا با نگاهِ تلخ او سرزنش می زند که چرا به جای اندیشیدن به مسائل بالا به مسائل جنسی شهوانی او فکر می کند و این تناقض حتی در شخصیت بودا نیز خود را در معرض نمایش میگذارند ممکن بود کسی دیگر در من تاثیر کند ولی خنده خنده خشک و زننده پیرمرد اینخنده رابطه میان ما را از هم پاره کرد
در این دنیای پست و پر از فقر و مسکنت برای نخستین بار... ص ۱۸
آن وقت پیرمرد زد زیر خنده خشک و زنندهای بود که مو را به تن آدم راست میکرد یک خنده خشک خنده دورگه و مسخره آمیز این بود که...
مثل این بود که به انسان سرزنش تلخی میزد آن چشمهایی که به حال سرزنش بود مثل این که گناهان پوزش ناپذیری از من سر زده باشد صفحه ۳۰
یک ستاره پرنده بود که به صورت یک زن یا فرشته به من تجلی کرد نه اسم او را هرگز نخواهم برد باران افکار تاریک مرا می شد.
کتاب بوف کور همانند کتاب اسفار اربعه ملاصدرا کتاب سیروسلوک برای خودشناسی است با این تفاوت که ملاصدرا از دید عرفانی به موضوع پرداخته است ولی هدایت هم از دید عرفانی و هم از دید فلسفی و روانشناسی و روانکاوی به این موضوع پرداخته است و این اثر به جرأت میتوان گفت کاملترین اثری است که در باب خودشناسی آمده است.
فقط میترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم صفحه ۱۰
به نظرم میآمد تا این لحظه خودم را نشناخته بودم صفحه ۶۸
گویا همه ریخت های مضحک ترسناک در نهاد من پنهان بود
برای اوست که می خواهم آزمایش بکنم ببینم شاید بتوانم صفحه ۱۰۷
یکدیگر را بهتر بشناسیم چون از زمانی که همه روابط خودم را با دیگران بریده ام می خواهم خودم را بهتر بشناسم صفحه ۱۱
سایه
چون انسان جنبه های مختلف در زندگی خود دارد و تنها مسائل عرفانی نیست که بر زندگانی او مستولی است بلکه مسائل جنسی و شهوانی بیشترین تاثیر بر زندگی او دارد و انسان بنابر بر جبر زندگی این مسائل را در ضمیر ناخودآگاه خود پنهان میکند و این مخفی کردن
و سرکوب اثرات خود را در زندگانی انسانها می گذارد همه مشکلات و معما های الهی در یک رمز و رازی در زندگی و از بدو تولد رفتارها اخلاقی یاد و باورهایی هست که به نام به بازخوردی که از برداشت و عکس العمل اطرافیان در خود ایجاد میگردد لاجرم به اعماق وجود فرستاده می شود و فرد با زدن نقاب این رفتارها و اخلاق و افکار را پنهان می نماید این خصوصیات پنهان شده در اعماق وجود را اصطلاحاً به عنوان سایه وجود تلقی می گردد
دبی فورد
نویسنده زن امریکایی
در مکتب سورئالیسم دو جنبه مثبت و منفی وجود دارد از یکسو واقعیت های گسسته و واقعیت جدید شکل می گیرد و از سوی دیگر خنده آمیز به نام ناسزا از اعماق درون انسان بیرون می ریزد در هم آمیختگی ایجاد فضای رویاگونه و نا متعارف طنز سیاه را شکل میدهند
عدهای داستان بوف کور را برآمده از حال و هوای هند می دانند ولی چنان که از گفتگوهای هدایت و فرزانه برمیآید هدایت کار روی این اثر را از سالها پیش آغاز کرده بود به قول هدایت در گلویش گیر کرده بود.
پایان بخش نخست
احمد گل محمدزاده تلفن تماس با نگارنده: 09158713824
۱۳۹۰
انتهای پیام/د