حالا قرار است او را برای خود اهالی سبزوار معرفی کنم به همین خاطر ویکیپدیا این زحمت را بر دوش بکشد بهتر است! هرچند هرچه خواندم ایراد زیادی به این جستجوگر و چهره پرداز اینترنتی خرده کم نمی توان گرفت. این دانش نامه الکترونیکی نیز نواقص کم دارد! راستش: دولت آبادی خودش بهتر از هر کسی معرف خودش بوده و خواهد بود.
اما بعد...
در ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در روستای دولتآباد سبزوار متولد شد. مادرش فاطمه و پدرش عبدالرسول نام داشت. او پس از پایان تحصیلات مقدّماتی در روستا به سبزوار رفت و به مشاغل گوناگون پرداخت. سپس به مشهد رفت و آنجا با سینما و نمایش آشنا شد. سال ۱۳۳۸ به تهران رفت و سال بعد در تآتر پارس مشغول کار شد. از آغاز دهه چهل در کلاسهای نمایش آناهیتا (اسکویی ها) شرکت کرد و بازیگر نمایش شد و کمکم نوشتن را نیز آغاز کرد. او در دهه چهل در نمایشنامههایی از برتولت برشت و بهرام بیضایی و اکبر رادی نقش بازی کرد. سال ۱۳۴۹ ازدواج کرد.
در دهه ۱۳۵۰ به زندان افتاد. پس از زندان نگارش کلیدر را آغاز کرد که پانزده سال کشید. وی همچنین سال ۱۳۷۹ در کنفرانس برلین شرکت کرد.
مجموعه کامل وزیری امیر حسنک شامل کتاب، لوح فشرده و قاب شاسی
فعالیت سیاسی
از چپ جمیله کدیور، محمود دولتآبادی، محمدعلی سپانلو و علی افشاری در دادگاه کنفرانس برلین
دولتآبادی قبل از انقلاب ۵۷ به دلایل سیاسی چند مرتبه دستگیر و روانه زندان شد.
وی در صحنه سیاسی کشور هم فعال است و دارای گرایشهای اصلاح طلبانه است.
دولتآبادی از جمله افراد شرکتکننده در کنفرانس برلین بوده.
وی در جریان انتخابات سال ۱۳۸۸ به حمایت از میرحسین موسوی پرداخت.
وی در سخنانی که در ماهنامه مهرنامه چاپ شد و به گفته محمد قوچانی موج هجمهها و حملهها را برای او پس از انتشار و روی گیشه آمدن این نشریه به همراه داشت گفت: «اتفاقاً من هم قاسم سلیمانی و امثال او را میپسندم در جای خود و همینطور آقای ظریف و امثال او را. به همین روشنی هم این حرف را چاپ کنید. او و امثال او باید سر جای خودشان بایستند و نگذارند مردم کُشان وارد کشور ایران شوند و این دیگران هم سر جای خودشان و از طُرُق دیگر بگویند و بکوشند که این مردم کُشان را باید جمع کرد! باز هم سعدی گفت «جهان مانند خط و خال و ابروست/که هر چیزی به جای خویش نیکوست» … هر انسانی با هر ظرفیتی برای کشور خودش لازم است و این دیدی خارج از تعصب است.»
دولتآبادی پس از ترور قاسم سلیمانی بدست نیروهای آمریکایی نوشت: «خَلَد گر به پا خاری آسان برآید، چه سازم به خاری که در دل نشیند!، از لحظهای که خبر فاجعه ترور سردار قاسم سلیمانی را شنیدم، مفهوم این عبارات بالا ذهنم را رها نمیکند: چه سازم به خاری که در دل نشیند؟ و ازخود می پرسم آیا این است سرنوشت همه فرزندان شایسته این آب و خاک، با هر اندیشه و هرگرایشی؟ انهدام؟ باری… ایران بار دیگر یکی از فرزندان شایسته خود را با دریغ تمام، از دست داد. شخصیتی که سدٌی سترگ در برابر خون آشامان داعش برآورد و مرزهای کشور ما را از نکبت حضور آنان ایمن داشت. من نیز در اندوه عمیق ازدست دادن آن انسانی که شخصاً دورادور دوست می داشتمش، سوگوارم.»
فکر می کنم تا همین جا کفایت کند که او همیشه در عرصه است و همیشه یک پای دفاع از مردم
انتهای پیام/د