در زبان فارسی برای هر موضوعی ده ها ضرب المثل وجود دارد که بعضی از آنها گفتار اشخاص نامدار بوده که به ذوق دیگران خوش آمده و مشهور شده است و بعضی دیگر نتیجه داستانی حقیقی یا افسانه ای می باشد و بعضی دیگر از یک قطعه شعر معروف گرفته شده است . یکی از مثل های شیرین فارسی ، ضرب المثل معروف «جوجه را آخر پاییز می شمارند!» است که در رجزخوانی ها و خودنمایی ها کاربرد دارد اما چه داستانی در پس این ضرب المثل نهفته است و چرا می گویند جوجه را آخر پاییز می شمارند. این بخش از نمناک را مطالعه کنید تا دریابید قضیه ضرب المثل جوجه ها را آخر پاییز می شمارند چیست؟
چرا می گویند جوجه را آخر پاییز می شمارند؟
ما ایرانیان در رجزخوانی های خود ضرب المثل جوجه را آخر پاییز می شمارند را به زبان می آوریم اما چرا جوجه را آخر پاییز می شمارند.
پاییز فصل دشواری در زندگی جوجه ها است، جوجه ها در فصل بهار از تخم بیرون می آیند و مراحل رشد را به خوبی سپری می کنند اما با فرا رسیدن فصل پاییز به دلایل گوناگون بسیاری از جوجه ها از بین می روند و تعدادی از آنها باقی می مانند، به همین خاطر می گویند جوجه را آخر پاییز می شمارند.
در گذشته بخشی از اقتصاد خانوار از طریق دامپروری و داشتن مرغ تامین می شد بنابراین حفظ تکثیر طیور برای خانواده ها از اهمیت بالایی برخوردار بود و تلاش برای زنده ماندن جوجه ها همیشه از سوی بانوان خانه دنبال می شد. در فصل پاییز و خصوصا ماه آذر سرماهای سخت باعث تلف شدن طیور خانوارها می شد.
از این رو زنان خانه از جوجه هابه خوبی نگهداری می کردند تا جوجه ها زنده بمانند و با این کار نشان می دادند به اقتصاد خانوار توجه ویژه ای دارند. جوجه ها از نظر فرهنگی نماد آمال و آرزوهای انسان ها بودند و جوجه هرکسی به آخر پاییز رسیده بود، می گفتند که او به آرزوهایش رسیده است.
در آخر پاییز و قبل از آغاز مراسم یلدا زنان خانواده تا عصر آخرین روز پاییزی جوجه ها را یکی یکی می شمردند و نتیجه ۶ ماه زحمت خود را می دیدند.
جوجه را آخر پاییز می شمارند، کنایه از چیست؟
این ضرب المثل کنایه از این است که نتیجه کار آخرش مشخص میشود نباید از ابتدا زیاد دلخوش و امیدوار بود. این ضرب المثل نشان می دهد که در گذشته آینده نگری و برنامه ریزی برای آینده یک اصل اجتماعی قلمداد می شد. افراد عاقل کسانی هستند که با موفقیت اولیه در کارشان به خود غره نشوند و تا آخر تلاش کنند زیرا راه تا پایان دشواری هایی دارد و ممکن است افرادی که سهل انگارند در میانه راه دچار مشکل شوند و راه خود را تا پایان و موفقیت نپیمایند. مثال جوجه ها را آخر پاییز می شمارند، تلنگری است بر انسان که عاقبت اندیشی نمی کند و بیش از حد خوش بینی به خرج می دهد.
پس زمانی باید یافته ها و بهره ها را قطعی و مسلّم دانست که از گذر آزمون ها و رویدادها گذشته و ثبات و دوام خود را نشان داده باشند. خردمند کسی است که پایان کار را بنگرد و به نتیجهٔ آنی کارش یا کاری فریفته نشود.
حکایت قدیمی ضرب المثل جوجه را آخر پاییز میشمارند
در روزگاران قدیم مرد کشاورزی در کنار جالیز خود نهال چناری کاشت . امرار معاش مرد کشاورز از طریق کاشت و برداشت سبزی و میوه بود. در تمام سال ها مرد کشاورز در جالیز میوه و سبزیجاتی می کاشت و بعد از رشد و رسیدن میوه آنها را می چید و به بازار می برد تا بفروشد ولی فقط این چنار بود که در تمام این سال ها رشد کرد و بالاتر رفت و مرد کشاورز را تنها نگذاشت.
بعد از سال ها کشاورز در کنار درخت چنار دانه کدویی را کاشت، کدو شروع به رشد کردن نمود و هر روز شاخ و برگ بیشتری می داد و بیشتر قد می کشید.
دانه کدو که نسبت به بقیه ی سبزیجات دیگر آن جالیز بیشتر قد کشیده بود روزی نگاهی به درخت چنار انداخت و گفت:
چقدر این درخت بلند است؟شاید بتوانم مانند او رشد کنم سپس به دور درخت چنار پیچید و روز به روز بالاتر رفت.
روزی درخت چنار به او گفت:
آفرین، خوب داری رشد می کنی؟
کدوی با غرور گفت:
چند وقت دیگر از تو هم بلندتر می شوم.
چنار با خونسردی و بدون ناراحتی به کدو گفت :
من پانزده سال است اینجا هستم تا اینقدر رشد کرده ام. تو هم ان شالله آنقدر که می خواهی رشد کنی اما باید بدانی علت کاشته شدن هر گیاه متفاوت است. کشاورز برای استفاده از سایه من مرا کاشته باید سعی کنی مسئولیتت را به درستی انجام دهی و به جای اینکه فقط قد بکشی به فکر محصولت هم باشی تا کدویی بزرگ و شیرین داشته باشی وگرنه کارت را به خوبی انجام ندادی.
دانه ی کدو از حرف چنار نتیجه خوبی نگرفت و با خود گفت:
چنار به جوانی و طراوت من حسودی می کند و هدفش از این حرف ها این است که من به قد و اندازه ی او نرسم.
پس به چنار گفت:
تو به من حسودی می کنی؟ تو می خواهی من به فکر میوه ام باشم و انرژی و توانم را صرف قد کشیدن و بلندتر شدن نکنم.
چنار دیگر حرفی نزد و تنها گفت:
تو باید تا آخر پاییز تمام سعی ات را بکنی، قبل از اینکه زمستان برسد.
دانه ی کدو گفت:
باشه جوجه را آخر پاییز می شمارند و نتیجه را می بینیم.
از آن روز کدو تصمیم گرفت برای اینکه جواب قاطعی به درخت چنار بدهد، رشد کند. از آن روز دانه ی کدو آنقدر در فکر رشد شاخه هایش بود که نفهمید که از مسئولیت اصلی اش غافل شد و هیچ میوه ای نداد. یک روز سرد پاییزی که کشاورز دید، دانه ی کدو فقط قد کشیده و هیچ میوه ای نداده است ، کدو را از جا کند و به دور انداخت.