ن والقلم و ما یسطرون.
روزگار غریبی بر دستگاه محترم قضا و مدیران طیبهی ما میگذرد. قرار است چیزی بجز عدالت علوی درکار نباشد، اما اکنون نظر بسیاری از مدیران موثر و محترم صنعت بانکی و حتی غیر بانکی، بجز این است.
من بیش از این وارد صحت و سقم این ماجرا نمیشوم. کاش علی را در محکمه مدیران سرد و گرم چشیده و دوران احمدی نژاد دیدهیِ ایران بتوانیم محاکمه کنیم. آنوقت مدالهای افتخار است که بر سینهاش سنگینی خواهد کرد.
بار سنگین و کمر شکن این قضایا را بر ذهنیت و جسارت مدیران کشور اگر میطلبید، آنرا ادامه دهید؛ وگرنه صرفه و صلاح اسلام و مملکت این نبوده و نیست. مطمئن باشید آب به آسیاب دشمنان داخلی و خارجی ریخته و نردبان ترقی خود را شکستهاید.
در این مقاله میخواهم دوران هشت سالهی مدیر عاملی علی دیواندری بر بانک ملت را از نگاه مدیر فناوری اطلاعات او بازگو کنم تا هم ذکری از تاریخچه دوران طلایی بانک ملت باشد و هم او را تا حدی بیشتر به جامعه شناسانده باشم.
صبر و طاقت این مقاله اگر کم آمد (هزار کلمه)، در مقالههای بعدی آنرا ادامه خواهم داد. نظرات بینندگان برای تکمیل کار و دستور کار بیشتر یا موارد مغفول مانده، محترم بوده و اجرا میشود. لطفا نظرات و دستورات خود را در قسمت نظرات خوانندگان مرقوم فرمایید.
اما بعد،
کسی فکر نمی کرد احمدی نژاد پیروز انتخابات شود. اما شد. وزارت کشور خاتمی آنرا برگزار کرده بود.
بعد از کارهای اولیه کشور، نوبت به مدیران شبکه بانکی رسید. اگر چه او، تنها مدیران بانکهای دولتی را میتوانست تعیین کند، اما مدیران بانکهای خصوصی هم در امان نبودند و با کوچکترین بهانهای بر کنار میشدند (مانند عبدالله طالبی مدیرعامل نابغه بانک پارسیان) یا مورد تایید قرار نمیگرفتند. احمدی نژاد برای تحت کنترل در آوردن بانکهای خصوصی بسیار تلاش کرد. اما خدا را شکر که اشخاص دور اندیش، بنیان مرصوصی برای بانکهای خصوصی درست کرده بودند.
قرعه تغییر به بانک ملت و ساسان منوچهری رسید. منوچهری از همان ابتدای ورود هاشمی رفسنجانی به انتخابات، از حامیان او بود. حالا اطمینان داشت که باید برود. بنابراین سعی کرد مدیری برای بانک ملت انتخاب شود که بتواند راه او را ادامه دهد و مسیر تعالی بانک ملت، متوقف یا منحرف نشود. انحرافی که در بسیاری از بانکهای دیگر دیدیم.
در شایعات و ذهن بانک ملتیها و شبکه بانکی و دولت و ...، تقریبا تمام اعضای هیات مدیره و مدیران امور و معاونین و هر کسی که فکرش را بکنید برای مدیر عاملی بانک ملت مطرح بودند، الا علی.
علی دیواندری تا این لحظه مدیر مرکز تحقیقات و برنامه ریزی بانک ملت بود که به توصیه بانک مرکزی همه بانکها باید درست میکردند. شروع کارش سالها قبل با منوچهری بود و رشته او هم مدیریت استراتژیک و اواخر کار، مدرک دکتری داشت. تا این اواخر در دانشگاه هم درس می داد و کلاسش از شلوغترینهای دانشگاه بود. مرکز تحقیقات، کارهای خوبی داشت اما احتیاج به هماهنگی و کار زیادی برای به ثمر نشستن بود و تاثیر خاصی از مرکز مشاهده نشده بود ولی کارهایی داشت که باید در طی زمان به ثمر مینشستند.
تاثیر و عملکرد نمایان علی دیواندری بعد از مدیر عاملی شروع شد. یک بار که برای ایجاد بانک مجازی برنامه ریزی میکردیم، به من میگفت که از نوجوانی در کسب و کار بوده و همیشه با ایدههای استراتژیک سروکار و تجربه داشته و دوست دارد تا کارهای بزرگی در ممکلت انجام دهد. با این وصف، بانک ملت با آن همه امکانات، بهشت کارهای استراتژیک بود. شاید منوچهری هم با چنین مضمونی او را پرورده بود.
من وقتی زمان ساسان منوچهری استخدام شدم، چند نکته به او گفتم و با قبول آنها سمت مدیر عاملی شرکت بهسازان ملت که مشمول ماده ۱۴۱ (از بین رفتن بیش از نیمی از سرمایه شرکت) بود را پذیرفتم. اول اینکه به شما دروغ نمیگویم. دوم اینکه به دیگران هم بخاطر شما هم دروغ نمیگویم. سوم اینکه تا سرپا شدن شرکت، موارد مورد نظر مرا هیات مدیره تصویب کند و مرا نپیچانند. چهارم اینکه هیات مدیره شرکت بیشتر خصوصی باشد و منتخب من. سه بند اول ساده منطقی بود و بند چهارم با توجه به سوابق بدی که از مدیران عامل بانکی در شرکت داشت منطقیتر از سه بند اول شد.
منوچهری به یقین رسیده بود که شرکتهای فناوری بانک را باید مدیران خصوصی و فناور اداره کنند و محل استراحت مدیران بانکی و دوستان و آشنایان نباشد. برای مدیران بانکی علاوه بر بسیاری کارهای دیگر، دو کار اساسی قایل بودیم: یکی ایجاد حاکمیت شرکتی برای بانک و کنترل حسابها و پروژهها، دیگر اینکه کارهای مهم و کلیدی بانکی و سامانهها و سیستمهایی که شرکت تولید میکرد را در بانک جا بیاندازند و پیش ببرند.
برای این کار همیشه در صدد بودم که بهترین مدیران را به نحوی راضی کنم که عضو هیات مدیره شرکت شوند و انصافا در کلیه موارد، منوچهری و بعد از او دیواندری یار و همراه شرکت و به عبارت درستتر، بانک ملت بودند.
چند توافق نانوشته اما رعایت شده هم داشتیم. استخدام نکردن دوستان، آشنایان، فامیل و اقوام را در شرکت بهسازان تا حد ممکن و اندک محدود کردیم. حداکثر به یکی دو مورد در شرکتی که مدیر یا فامیل کار میکرد بسنده کردیم مگر اینکه از قبل استخدام شده بودند. یک بار یکی از فامیلهای دوستان به من گفت فامیلش حتی از اطرافیان هم بر او سختتر میگیرد، مگر او گناه کرده که فامیل او شده است. ساسان منوچهری و علی دیواندری تا انتهای ۱۵ سال مدیریت من حتی یک بار کسی را به من تحمیل نکردند و حتی معرفی نیز نکردند. اگر موردی پیش میآمد، با خنده و شوخی میخواستند که بررسی کنم و اختیار با خودم بود. آن دو به عینالیقین رسیده بودند که راه درستی میرویم.
توافق دیگر، مدیریت بحران در سه سال اول بهسازان ملت با ساسان منوچهری بود. ابتدای ورود من که تقریبا دی ماه ۱۳۸۰ بود، شرکت ورشکسته و حقوق کارمندان را هم نداشت. تا چند ماه علیالحساب میگرفتیم و تقریبا از ماه پنجم بود که به اندازه حقوق کارمندان توانستیم کار کنیم و صورت حساب صادر کنیم.
در شروع مدیر عاملی دیواندری، حدود ۶ سال بود که من با منوچهری کار میکردم و طبیعی است که با توافقهای بالا، تعداد کمی دشمن بدخواه و بدگو برای خودم تراشیده باشم.
طاقت قلم بعد از هزارمین کلمه به اتمام رسید. باقی اگر خدا بخواهد برای مقاله بعد.