پروفسور سید حسن امین
دکتر رحیمی که در دوره کارآموزی قَضایی در وزارت دادگستری، استاد ما بود و بعد از دوستان ما شد. از سوربن دکتری حقوق داشت ولی اعتبارش نه از جهت آثار حقوقی بلکه ترجمه های ادبی و فلسفی اس و معرفی اگززستانسیالیسم و ژان پل سارتر به ایرانیان بود.
نیک به یاد دارم که در قبل از انقلاب، رحیمی به اندازه ای از سوی عوامل امنیتی رژیم تحت فشار بود که آسان سفره دلش را پیش کسی باز نمی کرد و جوری رفتار می کرد که گویی تک تک کارآموزان قَضایی، خبرچین بالفعل یا بالقوه ساواک اند. اعتماد او به من و راه دادن من به خودُش یک استثنا بود.
رحیمی در انقلاب ۱۳۵۷ که حقوقدانان یعنی اکثر وکلا و اقلیتی از قضات، در دفاع از آزادی و دموکراسی به میدان آمدند، از پیشگامان بود، اما وقتی ایت الله خمینی فتوی داد که : جمهوری اسلامی، نه یک کلمه زیاد، نه یک کلمه کم، شجاعانه نامه ای سرگشاده به رهبر انقلاب نوشت و گفت: جرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟
رحیمی در آن نامه و در آن جو سیاسی که همه مسحور ایت الله خمینی بودند، ضمن قبول رهبری ایشان و اعلام سرسپردگی به ایشان، دلایل علمی و عملی ناسازگاری جمهوریت را با اسلامیت تبیین کرد. حرف او البته گوش شنوایی نیافت و او به زودی افسرده و منزوی شد.
وی سرانجام به طوری که من محرمانه شنیدم، در نهم امرداد ۱۳۸۱ بر پشت بام خانه خویش رفت و به رسم اعتراض به زندگی اش پایان داد.
انتهای پیام/د