پروفسور سیدحسن امین
آیت الله سید محمود علایی طالقانی، عالم و مفسر نواندیش و مجاهد مبارز سیاسی زندان کشیده در ١٩ شهریور ١٣٥٨ به طرز مشکوکی از دنیا رفت.
او معتقد به دموکراسی و مدارا و حکومت شورایی و رعایت عدل و اعتدال بود. ّدر وصف او، یک دهن خواهم به پهنای فلک. به علاوه، در باره او بسیار نوشته اند، اما من سخنانی می گویم که دیگری از آن مطلع نیست.
بعضی مربوط به قبل از انقلاب و بعضی مربوط به بعد از انقلاب:
١. طالقانی پیشنماز مسجد هدایت ( یکی از کانون های اسلام سیاسی قبل از انقلاب ) بود. تولیت أن مسجد به عنوان قسمتی از موقوفات سرشار مخبرالدوله هدایت با مسعود هدایت ( استاد درس تشکیلات عدلیه ما در دوران کارأموزی قضایی و معاون ثابت وزارت دادگستری و بزرگ خاندان هدایت ) بود. من با این بزرگ و خاندان هدایت سوابق خانوادگی داشتم که خویشاوند دانشمندم دکتر قاسم غنی با پدر مسعود هدایت در مشهد عقد اخوت بسته بود.
مسعود هدایت برای من نقل کرد که روزی از روزها که مطابق معمول به سمت معاونت وزارت دادگستری در وزارتخانه به کار مشغول بودم، دو مرد گنده بدون وقت قبلی وارد اتاق کارم شدند و بی مقدمه بلکه طلبکارانه و بدون عزت و احترام گفتند که مامور ساواک اند و از من به عنوان متولی مسجد هدایت می خواهند که امام جماعت کنونی مسجد به نام سید محمود طالقانی را که در ساواک به عنوان عنصری خلاف کار و مخالف رژیم شاهنشاهی، دارای پرونده و سوء سابقه است. بدون فوت وقت از امامت جماعت برکنار کنم و سر فرصت، امام جماعت دیگری را که به امور سیاسی کاری نداشته باشد، جایگزین کنم و گر نه خودم هم در معرض همکاری و همسویی با امام جماعت فعلی به خطر می افتم.
من هرچه اندیشیدم، دیدم ورود به این امر و تبعات آن را در عزل و نصب امام جماعت به امر و نهی ساواک در حال و آینده مطابق سلیقه من و نیت واقف نیست. گفتم اگر نمی دانید، بدانید که من قاضی و قانوندان و ملتزم به متن وقف نامه ام و متولی باید برابر حقوق و اختیارات مندرج در وقفنامه عمل کند. من موضوع را بررسی می کنم و در اسرع وقت به مقامات مافوق شما اعلام می کنم تا شما برابر دستور روسای مافوق خود و فرمول مورد قبول بین من و آنها عمل کنید.
با این حرفها کمی از موضع زورگویانه مأموران ساواک ماسته شد و من بهترین چاره را در این دیدم که نامه ای رسمی به سازمان اوقاف بنویسم و از تولیت موقوفات پدر بزرگ ها استعفا کنم. به روسای ساواک هم اطلاع دادم که من دیگر سمتی ندارم و مشکل را مستقیما با سازمان اوقاف حل کنید.
٢. مرگ مشکوک طالقانی، در سایه مقدمات و مقارنات و قراین و امارات حالی و مقالی با محبوبیتی که در أن زمان داشت، از همان ابتدا مطرح بود.
طالقانی امام جمعه تهران بود. أخرین خطبه اش را در ١٦ شهریور در ملأ عام خواند. معلوم نبود اگر به جمعه بعد برسد از تریبون نماز جمعه چه خواهد گفت؟ طالقانی در حالی که مسوولیت رسمی خود را بدون هماهنگی بلکه بدون اطلاع رسانی ترک کرده بود، به تحرکاتی مخاطره آمیز دست زده بود و از جمله صبح روزی که شبش از دنیا رفت، با سفیر کبیر شوروی ملاقات دو به دو داشت.
وقتی خبر مرگ وی رسانه ای شد، سفیر شوروی آن را مرگ مشکوک اعلام کرد. دو پسر طالقانی عضو سازمان مجاهدین بودند و یکی از آنها به صراحت طی مصاحبه های متعدد گفته است و می گوید که پدر را با توطئه میرانده اند!
٣. طالقانی، سابقه عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی دوم را. داشت. او در اختلاف بین مصدق و کاشانی طرف مصدق را گرفت و به خلاف کاشانی که پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ خواستار محاکمه و اعدام مصدق شد، طالقانی همراه چند روحانی معدود دیگر همچون سیدرضا زنجانی به مصدق وفادار ماند و در نهضت مقاومت ملی در ضدیت با حکومت کودتا فعال بود.
پس از انشعاب نهضت آزادی از جبهه ملی، طالقانی در کنار بازرگان و دکتر یدالله سحابی از اعضای هیات موسس نهضت آزادی بود.
اختلاف بین نهضت آزادی و روحانیون حکومتی تازه به قدرت رسیده قابل انکار نبود.
انتهای پیام/د