بزرگان به کوه مانندهاند، هرچه به آنها نزدیکتر میشویم، شکوه و عظمتشان نمایانتر می شود. به گفته نیچه فیلسوف آلمانی که من” تاملات نابهنگام” او را به پارسی ترجمه کرده ام، بزرگان بشر در طول تاریخ از جنس و جنم واحدند و از قلل جبال بلند، یکدیگر را صدا می زنند و با هم مرتبط می شوند، اما کاری به کار انبوه فرومایگان و دون صفتان ندارند که بینابین آن کوه های بلند، در پایین دره های پرسنگلاخ برای کارهای حقیر و مطامع پست، با یکدیگر به نزاع و مشاجره و جنگ و دعوی مشغولند.
عظمت روحی و امتیاز معنوی نخبگان واقعی جوامع انسانی، ربطی به مقام و موقعیت رسمی و جاه و جلال ظاهری، یا اعتبار و اشتهار اجتماعی افراد ندارد؛ چنانکه خویشاوند دانشمند من دکتر قاسم غنی در جلد نخستین خاطرات و یادداشتهایش، پس از این که بسیاری از بزرگان ایران و جهان را از شاه ایران گرفته تا رئیس جمهور آمریکا و از دانشمندان بزرگ ایران و مصر و اروپا گرفته تا انیشتین ، از نزدیک دیده بود، در یادآوری از یک چهره ناشناخته و گمنام در شهر کوجک و دور افتاده زادگاه خود می نویسد که: ” این میرزا محمود عربشاهی، یکی از بزرگترین اشخاصی است که من در همه عمر دیده ام.
البته تاریخ دنیا، نام این قبیل اشخاص را ضبط نمی کند و فقط در خاطره چهارنفر معاصر خود یادگاری می گذارند که اینها هم چون به نوبه خود از میان می روند، دیگر نامی و نشانی از آنها باقی نمی ماند. این مرد. از اشخاصی بود که نوع بشر به داشتن یک همچو افرادی باید افتخار کند.
من قطع مسلم دارم و هیچ شکی ندارم که این سید در تمام عمر طولانی خود دروغ نگفت، بلکه از آن بالاتر در عالم فکر،دروغی در ذهن درست نکرد تا چه رسد به گفتن دروغ و به کار بستن دروغ. یک دنیا شهامت و صراحت و سادگی محض و عظمت بی پیرایه طبیعی. او برای من، مثل آیینه ای بود که ابطال دنیا را مجسم می کرد….”
دکتر غنی در ادامه می نویسد که خود او این مرد گمنام را در ذهن خود از جنس حمزه سید الشهداء و ابوالفضل العباس تجسم می کرده است!! نوع، محفوظ است.
جالب آن که همین میرزا محمود عربشاهی، به دلیل اعتراض به تقلب در اولین انتخابات مشروطه، به دستور مجتهد مستبد شهر، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و او ناچار به شرح شکوائیه های رسمی اش به وزارت عدلیه وقت تظلم و اعلام جرم کرده است.
بزرگان عالم اخلاق و تربیت معنوی و عرفان عملی هم، همانند شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی، از تشبه به کاملان و الگو برداری از ایشان، سخن در میان آورده اند: فتشبهوا ان لم تکونوا مثلهم. یا خواجه نصیر طوسی که در شرح مقامات این اسوه های انسانی، کتابی چون ” اوصاف الاشراف” نوشته است.
تاثیر چشمگیر چهره هایی همچون امیر کبیر، مصدق، قوام در عالم سیاست، یا نویسندگان و شاعرانی مانند صادق هدایت، نیمایوشیج، بهار، دهخدا، شاملو و اخوان ثالث را در عالم ادبیات، یا جهره هایی مانند شریعتی را در حوزه ترویج اسلام سیاسی و یا سردارانی همچون ستارخان، باقرخان و امثال آنان را در ابعاد نظامی نمیتوان انکار کرد.
اگر بنا باشد، بزرگان ایران زمین را در صدساله اخیر رصدکنیم، یکی از آنان هم سردار مشروطیت یارمحمد خان کرمانشاهی است که استاد محمود رضاخانی در کتابی منفرد، فخیم و حجیم درباره او، ابعاد شخصیتی او را معرفی کرده است و از او به عنوان یک قهرمان ملی ناشناخته، چهره ای ممتاز ترسیم نموده است .
یارمحمدخان کرمانشاهی، به مثابه یک رجل سیاسی نظامی، از جنس و نوع آریو برزن است که در برابر حمله اسکندر ایستاد، یا ابومسلم خراسانی که بر خلیفگان جابر اموی و مروانی خروج کرد و بر مروان حمار چیره شد، یا یعقوب لیث صفاری و بابک خرمدین که برای آزادسازی ایران از چنگ اعراب در برابر خلیفگان ستمگر عباسی مبارزه کردند، یا سربداران باشتین و بیهق که به سلطه مغولان بر ایران پایان دادند، یا امامقلی خان که در عصر صفوی پرتغالی ها را از خلیج فارس بیرون راند، یا نادر شاه افشار که فتنه افغان ها را فرو نشاند و هند را گشود، یا ستارخان که با دفاع از مشروطیت، سردار ملی لقب گرفت، یا رئیس علی دلواری که در جنگ جهانی اول با قوای نظامی متجاوز انگلیس در افتاد و یا کلنل محمدتقی خان پسیان که عاشق اعتلای ایران بود.
اری، یارمحمدخان هم رادمردی دلیر و دلاور و سرداری وطن دوست و مشروطه طلب از جنس و سنخ قهرمانان ملی بود که نویسنده ای دانا و سخت کوش و هنرمندی توانا و نستوه به نام محمود رضاخانی، برای نخستین بار به طور جامع و کامل ، تاریخچه حیات و خدمات او را محققانه از لابلای منابع بی شمار مکتوب و شفاهی استخراج کرده و یاد و خاطره اش را از فراموشی نجات بخشیده و در کتابی مستقل جاودانه ساخته است و به قول شعری منسوب به فردوسی در هجو سلطان محمود و تفاخر او به خلق شاهنامه:
چو عیسی، من این مردگان را تمام
سراسر ز نو زنده کردم به نام
که رستم یلی بود در سیستان
منش کرده ام رستم داستان
یار محمدخان در استبداد صغیر در محاصره تبریز به دست سرداران محمدعلی شاه، به یاری ستارخان و باقرخان به تبریز شتافت، و بعد در فتح تهران همراه نیروهای مشروطه خواه مشارکت کرد.
یارمحمد خان عاقبت همزمان با دعوی سلطنت سالار الدوله ( برادر محمدعلی شاه مخلوع) در مناطق غربی کشور، به کردستان رفت و به ظاهر در مقام اتحاد با او ولی در باطن به منظور احیاء مشروطیت به مبارزه خود ادامه داد و بنا داشت که والی منصوب از سوی دولت مرکزی در کرمانشاه یعنی شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما را در دیوانخانه خلع سلاح و دستگیر کند و آن گاه همراه سالار الدوله برای فتح تهران، به پایتخت لشکر کشی کند.
اما خود ِبا دسیسه و توطئه فرمانفرما کشته شد و سالار الدوله هم پس از ترکتازیهایی در غرب کشور، از قوای دولت مرکزی شکست خورد و همچون برادرش محمدعلی شاه به روسیه واز آنجا به اروپا پناه برد. ما در باره سالار الدوله به دو منبع تاریخی دست اول دسترس یافته ایم که آنها را به ترتیب سنوی معرفی می کنیم:
اول، سفرنامه حج حاج محمد علی بیهقیِ که او و دیگر حجاج در بازگشت از سفر حج در ماهیدشت، سالار الدوله را می بینند و او می کوید که یک هفته بعد برای فتح تهران به پایتخت خواهد رفت.
دوم، یادداشتهای دکتر قاسم غنی که سالار الدوله را در زمان سفارت مصر در قاهره دیده است.
آگاهی از زندگی و سرشت و سرنوشت و خدمات و زحمات یار محمد خان، این سردار شهید گمنام ایرانی، را برای اول بار، مدیون و وامدار کوشش و تلاش ستودنی استاد محمود رضاخانی ایم. ما پیش از این از رضاخانی، رمان بلند تاریخی” تگرگ’ را که در نوع خود شاهکاری کم نظیر است، خوانده بودیم.
اکنون این نویسنده و پژوهشگر تاریخ و البته سینماگر هنرمند و کارگردان کاردان، با نگارش کتاب ارزشمند دیگری در باره یار محمد خان، نه تنها یکی از قهرمانان ناشناخته عصر مشروطیت را به طور جامع و کامل به جامعه علمی ایران معرفی می کند، بلکه دری دیگر به گنجینه تاریخ ایران در فاصله انقلاب مشروطیت تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به روی ما می گشاید که این اطلاعات جامع و کامل به این صورت در جای دیگر قابل دسترسی نیست.
به عنوان یکی از اهل علم به استاد رضاخانی در تالیف و تصنیف این کتاب دست مریزاد می گویم و مطالعه آن را به علاقه مندان تاریخ ، شخصیت شناسی،جامعه شناسی و علوم سیاسی توصیه میکنم.
تهران، امرداد ۱۴۰۰
انتهای پیام/د