او یک پدیده بود. روحانی زاده ای متولد روستای باغچه کبودراهنگ همدان که از جوانی خود را به رییس جمهوری آینده ایران نامبردار کرده بود.
پدرش معروف به صدرالعلمای همدانی، از روحانیون و ایمه جماعات همدان، تحصیلکرده نجف و از شاگردان سید ابوالحسن اصفهانی، میرزای نایینی وآقا ضیاء اراکی بود، اما در بین روشنفکران همدان محبوب نبود و در اوج شهرتش بر دیوار خانه اش نوشته بودند:
ابلیس لعین رانده درگاه خدا شد
آمد به زمین، صورت صدر العلما شد!
ابوالحسن بنی صدر فارغ التحصیل رشته اقتصاد از دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران بود. او در دوره دانشجویی وارد فعالیت سیاسی شد و به جبهه ملی ایران پیوست.
چند بار به دلیل فعالیت های سیاسی به وسیله ساواک بازداشت شد. آخرین بارس پس از ١٥ خرداد ١٣٤٢ بود.
بنی صدر پس از تاسیس موسسه تحقیقات اجتماعی به ابتکار و مدیریت دکتر احسان نراقی و به ریاست دکتر غلامحسین صدیقی، همراه همتایش حسن حبیبی به استخدام این موسسه درآمد و بعد با بورس این موسسه به منظور ادامه تحصیل به پاریس رفت. ناصر تکمیل همایون هم پط از چندی به این دو در پاریس پیوست.
من بنده حسن امین، در پاییز ١٣٥٧ ابوالحسن بنی صدر و همراهانش حسن حبیبی، ابراهیم یزدی، صادق قطب زاده ، صادق طباطبایی و دیگران از جمله حسن روحانی را در نوفل لوشاتو از نزدیک دیدم. راستی را در بنی صدر صداقتی ندیدم. فقط یک خاطره می گویم.
در نوفل لو شاتو در داخل چادری که در باغچه حیاط زده بودند، اغلب جلسه پرسش و پاسخ برگزار می شد. یک روز یک آقای مقیم اروپا خطاب به بنی صدر گفت:
این مزخرفات و لاطایلات نامربوط به این عصر و زمانه و صحبت امام و امت و مرجع تقلید و مقلدین و فتوا و آیت الله و این جور چیزها را ول کنید ، از دموکراسی و انتخابات و عقل و منطق برای ایران آینده صحبت کنید.
بنی صدر برای اسکات این شخص در حضور جمع که اکثر مذهبی و انقلابی و مخالف پرسشگر بودند، گفت :
ما از تقلید و مقلدین و آیت الله و مرجع تقلید در امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی صحبت نمی کنیم.
امام زمان که ظهور کند، سر هر کسی را که مجتهد نباشد و مقلد باشد، با شمشیر میزند. در آینده ایران، تک تک مردم با اجتهاد سیاسی خودشان و با رای مستقل خودشان آزادی عمل خواهند داشت...
این اظهارات، درست شبیه ترهاتی بود که وی برای توجیه حجاب اجباری از ذهنش ساخت و گفت: موی زنان تشعشعاتی منفی دارد، متفاوت از موی مردان و به همین دلیل زنان و دختران باید روسری بر سر کنند!
من همین برخوردها را از نزدیک دیدم و در مهاجرت معکوس تحصیلکردگان خارج از کشور با انقلابیون به ایران بر نگشتم. به دوستان حزب ایران و جبهه ملی هم هشدار دادم که سید (ابوالحسن بنی صدر) دارد جبهه ملی را از مسیر طبیعی اش منحرف میکند و نمی توان با وجود اللهیار صالح و دکتر غلامحسین صدیقی به امثال او امید بست.
در آن تاریخ هنوز نامی از نخست وزیری دکتر شاپور بختیار در میان نبود و اکثر ملیون خارج از کشور از جمله سیروس غنی ( عضو قدیمی جبهه ملی از گروه هاواردی ها ) در لندن و به تبع او من طرفدار نخست وزیری دکتر غلامحسین صدیقی وزیر کشور جاودان یاد دکتر مصدق بودیم.
اما دکتر کریم سنجابی رییس هیات اجرایی جبهه ملی، با امضای بیانیه سه ماده ای دایر به عدم مشروعیت نظام پهلوی و قبول رهبری آیت الله خمینی، تحت تاثیر القایات بنی صدر قرار گرفت و جبهه ملی را بدون دریافت هیچ تعهدی از طرف مقابل، تسلیم و خلع سلاح کرد.
بعد هم دکتر صدیقی و دکتر شاپور بختیار را که ممکن بود به خدمتی موفق شوند، از جبهه ملی و حزب ایران اخراج کرد و خود در کابینه موقت مهندس مهدی بازرگان، وزیر امور خارجه شد.
بنی صدر، رییس جمهور شد اما با قدرت گرفتن روحانیون استیضاح شد و از ریاست جمهوری عزل شد و بعد از ایران فرار کرد و چهل سال در پاریس به تبلیغ علیه جمهوری اسلامی ایران ادامه داد. اما نتوانست آبرویی کسب کند.
من این خاطرات شخصی را از روزهای اقامت در پاریس و حضور در نوفل لوشاتو و مشاهدات و مسموعاتم در آن روزهای هیجانی انقلاب، پیش از این در مصاحبه ای با حضور احمد صدر حاج سید جوادی در دایره المعارف تشیع گفته بودم.
نقل این خاطرات از نوفل لوشاتو در انقلاب ۱۳۵۷ و بی صداقتی بنی صدر در چند سال پیش در فضای مجازی، دروغ گویی بنی صدر را با سند و مدرک مسجل کرد. این بار بنی صدر به گمان این که این خاطرات را من تازه بیان کرده ام، با گستاخی تمام سخنان خود را در داخل چادر در نوفل لوشاتو در حضور جمع انکار کرد و برای رد گم کردن اضافه و افاضه فرمود که جناب ایشان، اصلا بنده را نمی شناسند!
حال این که اولا ایشان مرا که به طور رسمی از " دانش آموختگان شاخص دانشکده حقوق دانشگاه تهران " در سایت دانشگاه تهران معرفی شده ام و اولین کتابم هم در ١٣٤٣ منتشر شده است و در نوفل شاتو هم روزها با او هم محضر بودم، خیلی خوب می شناخت.
من هم با این که ارادتی به او نداشته و ندارم، او را نیک می شناسم و اما جز آنچه به سود ملت و کشف حقیقت تاریخ باشد، از او و خانواده اش چیزی نمی گویم.
ثانیا، سید کذا با این که دانشکده حقوق را دیده ، این اصل مهم حقوقی را از یاد برده است که برای اثبات اتهام به شهادت شاهد ، لازم نیست که متهم شاهد را بشناسد، بلکه کافی است که شاهد در تشخیص هویت متهم مردد نباشد.
ثالثا من این خاطراتم از بنی صدر را طی این چهل سال هم در مصاحبه ها مکرر گفته ام از جمله در مصاحبه ام در دایره المعارف تشیع و هم به صورت مکتوب و کاغذی چاپ کرده ام. از جمله روایت صادقانه این خاطره در کتاب ایران نامه: تاریخ منظوم ایران، چاپ ۱۳۸۸ صفحه های ۲۱۶ و ۲۱۷ تحت عنوان عدم کفایت بنی صدر چنین ثبت و ضبط شده است:
ماه نوی بود و سپس بدر شد
نوبت آقای بنی صدر شد
یاد کنم قصه ی پر غصه ای
کس نشنیده است چنین قصه ای
بد چو به پاریس خمینی مقیم
بنده به پاریس شدم مستقیم
داخل چادر، دم نوفل شاتو
داشت بنی صدر، بیا و برو
مرد جوانی که نبد آشنا
گفت که: ای سید خوب خدا
صحبتت از مرجع تقلید چیست؟
سنت امت شده تجدید، چیست؟
گفت بنی صدر چنین اش! جواب
قلب مرا کرد جوابش کباب
گفت که: از این پس، تقلید نیست!
مفتی و خاخام و صنادید نیست!
حضرت حجت چو نماید ظهور
روشن از آن نور شود چشم کور
با دم شمشیر زند خود به جد
گردن هر کس که نبد مجتهد
نیست از این پس به مقلد نیاز
سنت تقلید نباشد مجاز
مرد و زن ماست چو صاحب نظر
نیست ز تقلید از این پس اثر
جامعه ی شیعه چو توحیدی است
فارغ از این شیوه ی تقلیدی است
چون که بگفت این سخنان دروغ
در نظرم رفت ز چهرش فروغ
خوب مرا فهم شد احوال شان
نحوه ی رهیافت به آمال شان
خلق خدا را به سخن خر کنند
بعد سفر جانب کشور کنند
بین که رسید از سخن زوری اش
زود بنی صدر به جمهوری اش
اولویت من در شرایط سخت بلکه اضطراری امروز ایران، پاسخگویی به افراد ریز و درشتی که از بیان حقایق و بازگویی مشهودات امثال من متضرر می شوند، نیست.
من از بیان حقیقت ناگزیرم. امثال بنی صدر به ملت ایران، به آزادی، به جمهوریت و منافع ملی ایران خیانت کردند. توصیه می کنم برای این که از گناهان شان کاسته شود، برای تطهیر خودشان جنگ حیدری نعمتی راه نیندازند و از پیشگاه ملت ایران عذرخواهی کنند.
پاینده ایران
سیدحسن امین 17 مهر ١٤٠٠