روزی که ثبت نام عمره مفرده شروع شد، مردم از نیمه شب جلوی درب شعب بانکهای ملت صف کشیده بودند و بعضی میخوابیدند تا شعبه باز شود.
در ابتدای حضور من در شرکت بهسازان، بحث سهام مدیریتی شکل گرفت که از سوی علی اصغر رشیدی مدیر فناوری وقت بانک مطرح شد و گفت که نظر آقای منوچهری این است که برای جلب همکاری بیشتر شما چند سهم از شرکت را در اختیار داشته باشی که تا حدی شرکت را از خود حس کنی و کمتر به فکر رفتن باشی و .... پیشنهاد کردم که سهم نداشته باشم و در صورت رضایت مدیریت بانک و سودآور نمودن شرکت، پاداش هیات مدیره پرداخت شود.
اشکالات اساسی که سهام مدیریتی مطرح بود یکی نحوه برخورد و تعامل بدنه معاملاتی بانک با شرکت بود که در صورت سهامدار بودن مدیران، در هر قراردادی فکر میکردند که مدیران شرکت برای خود چانه میزنند و به فکر سود آوری خود هستند. اشکال دیگر این بود که سال 1380 اواخر پرونده دکتر الهی و دوستانش بود که چند سهم از شرکت خدمات انفورماتیک داشتند که چون یک شرکت دولتی محسوب میشد، روال جا افتادهای نبود و در صنعت بانکی دردسر درست کرده بود. به آقای رشیدی و منوچهری گفتم که مانند پرونده دکتر الهی میشویم و اصل ماجرا که سامانه بانکداری است فدا میشود. بنابراین اعطای سهام را به لقایش بخشیدیم و تا انتهای کار، شرکتّها را به همین نحو اداره کردیم.
گفتم که با روی کار آمدن دیواندری همه شوکه شدند و انتقاد بود که از در و دیوار سرازیر میشد، خصوصا مدیران جا افتاده و استخوان خورد کرده بانکی که از ۱۲ بانک قبل از انقلاب درست شده بود. بانک ملت فرهنگ عجیبی داشت و برای یکدست کردن آن هیچکس غیر از منوچهری موفق نشده بود کاری مهم انجام دهد. اگر دیواندری با همین سن و سال اخیر بجای منوچهری مدیر عامل میشد، حتما عوامل محیطی و مدیران قدیمی او را فراری میدادند و شکست میخورد، اما منوچهری تمام مشکلات را حل کرده بود و جادهای صاف و موقعیتی گسترده در اختیار مدیر محبوب و پاکش قرار داده بود.
شاید مهمترین کاری که منوچهری کرد، جلب همکاری اکثر مدیران بانکی برای دیواندری بود. دیواندری با شناختی که از بانک ملت داشت و راهنمایی منوچهری کارها را بدست گرفت و منش استراتژیک خود را بکار بست.
در یکی دو ماه اول، نظر مساعدی نسبت به من نداشت و همان منفی بافهایی که ذکر کردم به چه دلایلی بوجود آمده بودند، نظرات خود را با او در میان میگذاشتند. البته سایر مدیران شرکتهای گروه هم بی نصیب از بدگویی نمانده بودند. از دور و نزدیک خبرهایی میشنیدم که افراد دیگری را در نظر گرفتهاند و صحبتّهایی با برخی دوستان خودم و برخی دیگر برای جانشینی شده است.
اما دیواندری کسی نبود که بدون تامل و بی فکر کاری را انجام دهد. صبر کرد تا بررسی کند و جایگزینّها را نیز سبک سنگین کرد. ناگفته نماند که تا زمان ترک بهسازان یا درستتر بگویم فرار من از بهسازان، همین منوال ادامه داشت و هر از چند گاهی انتخاب جانشین مطرح میشد. یکی از بانیان آن خودم بودم که معمولا سالی دو بار در مجمع و اول سال میگفتم که خوشحال میشوم مدیر دیگری بجایم منصوب کنند. نمیخواستم تحمیل شده بر کسی باشم. اما نظر مدیر عامل این بود که اسب برنده را از میدان خارج نمیکنند و راستش را اگر بخواهید میگفتند که هنوز مدیر بهتری پیدا نکردهایم وگرنه حتما این کار را میکنیم.
ناگفته نماند که رابطه من با منوچهری رابطه مستقیم بود و هر وقت مشکلی داشتم که باید حضوری مطرح میشد، با رغبت می پذیرفت و مشکل را حل میکرد. در این موضوع، خودم هم وسواس داشتم که بیهوده وقت او را نگیرم و مزاحم نشوم. این رابطه با دکتر دیواندری با قدرت بیشتری شکل گرفت و بعد از دو سه جلسه که با هم داشتیم گفت: آقای مقدسیان، کارت را با قدرت پیش ببر و هر جا که مشکلی داشتی وقت بگیر و با خودم مطرح کن (ذکر آقا برای این است که تقریبا همه را با احترام یاد میکرد).
به بعضی از مدیران گفت که من در قایق مقدسیان نشستهام و با او غرق میشوم، لطفا هوای ما و بانک را داشته باش. البته این روش اصولی و استراتژیک او بود و برای بسیاری از مدیرانش در نظر میگرفت و از آنها تا وقتی که میدانست و علم داشت که در راه درست حرکت میکنند، حمایت قاطع میکرد. اما همان موقع من از رفتار اندکی از مدیران راضی نبودم و شک داشتم که از اطمینان دکتر خوب استفاده میکنند که میدانیم در تمام سازمانّها رایج است. اما اکثر مدیران از فرصتهای پیش آمده خوب استفاده کردند.
اندکی از مقدمات را لازم بود تا حدی بیان کنم تاحال و هوای آن زمان را دریابید. وگرنه در فضای فکری آن زمان قرار نخواهید گرفت.
عمره مفرده
یکی از بزرگترین کارهای انجام شدهی زمان دیواندری بود. این کار با ابتکار و لابیگری خودش انجام شد. یادم نیست چه کسی تماس گرفت و موضوع را مطرح کرد. اما خود دیواندری و بانک ملتیها شک داشتند که چنان کار عظیمی را بانک و بهسازان بتواند انجام دهد. دوستان بانکی با شک و تردید موضوع را مطرح کردند و گفتند که دیواندری میخواهد مطمئن شود که اگر بهسازان میتواند این کار را انجام دهد، دکتر برود و قول بدهد، وگرنه از خیر آن بگذرد.
زمان انجام کار خیلی کوتاه و کمتر از 6 ماه در نظر گرفته شده بود. کاری که نه بانک و نه سازمان حج از حدود آن خبر نداشتند و حتی یک خط از صورت مسئله را ننوشته بودند. تنها چیزی که هر دو میدانستند مشکلات حجاج و امور حج و زیارت آنان بود.
جواب دادم که هر کاری در بهسازان انجام شدنی است، اما فقط زمان آنرا قبلا هماهنگ کنیم تا بد قول نشویم. روی کمتر از 6 ماه توافق کردیم و مقدمات کار را انجام دادیم و در یک جلسه که با سازمان حج و زیارت برگزار شد، دیواندری و مدیران ارشد او از جمله مدیر فناوری اطلاعاتش علیرضا لگزایی حضور پیدا کردند و بطور رسمی روبان را بریدند و توافق با سازمان را نهایی کردند.
دیواندری مرد آدم شناسی بود و اگر با کسی مقداری هم صحبت میشد و از کارهایش مطلع میشد، میتوانست او را ارزیابی کند. تا آن موقع نظر دکتر نسبت به من عوض شده بود و همه میدانستند که از ادامه کار من رضایت دارد و از من حمایت میکند. البته دستش هم برای تعویض بسته نبود. بعد از جلسه و در حین خروج از حیاط سازمان حج، لگزایی مرا به کناری کشید و گفت که دیواندری از او خواسته است که شخصا به من بگوید که از عملکرد دیگر مدیران همراه من هم رضایت دارد و تاکید کرد که دکتر از او خواسته این موضوع را شخصا به من تفهیم کند.
اما یکی از مشکلات این کار، بانک قدر قدرت ملی بود که صاحب طرح و ثبت نامّهای عمره مفرده بود و در خواب هم نمیدید که بانک دیگری به عنوان رقیب، حتی مطرح شود، چه رسد به اینکه وارد عرصه شده و کار را هم با رضایت کامل سازمان حج و زیارت انجام دهد.
در آن زمان، سازمان حج به شدت منتقد روال ثبت نام عمره بود و تقریبا مدیریتی بر کار نداشت. شایع بود که فقط ۵۰۰۰ فیش عمره وجود دارد که نام و نام خانوادگی و تنها مشخصه آنها دو عدد ممیز است. سیستمی به شدت کاغذ محور، دستی، شعبه محور و غیر متمرکز.
شناخت و طراحی عمره را شروع کردیم. سازمان حج به حق خیلی وسواس داشت و میترسید مجدد دچار مشکل شود. بنابراین سیستمی طراحی کردیم که هر چیز یک کپی در سازمان حج داشته باشد. تمام تجهیزات سخت افزاری و سرورهای لازم را بانک برای سازمان خرید و هر ثبت نامی همزمان در سرور سازمان حج و کربانکینگ بانک ملت ثبت میشد. سامانهای کاملا متمرکز و تحت نظارت و تسلط کامل سازمان حج و زیارت.
کر بانکینگ بانک ملت اولین کر بانکینگ دنیا بود که سیستمی غیر عادی مانند عمره مفرده داشت. نحوه کار بدین صورت بود که علاوه بر ثبت نام عمره، یک حساب بلند مدت با سود زیاد برای متقاضی باز میشد و سود آن در پایان هر ماه به حساب کوتاه مدت دیگری که همزمان باز میشد واریز میگردید. زمان اعزام زائر، حساب بلند مدت تسویه میگردید.
روزی که ثبت نام شروع شد، مردم از نیمه شب جلوی درب شعب بانکهای ملت صف کشیده بودند و بعضی میخوابیدند تا شعبه باز شود. روزهای بعد هم بر همین منوال بود و روز آخر حتی شلوغتر از روزهای قبل بود. تمام کارمندان صف و ستاد بانک با تمام ظرفیت کار میکردند و خسته به خانه میرفتند. سازمان حج تصمیم داشت که تعداد محدودی ثبت نام نماید که بتواند در طی سالهای آینده آنها را اعزام نماید و مدت آن طولانی نشود. اما مردم آنچنان هجوم میآوردند که غیر قابل کنترل شده بود. شعب تا چند ساعت اضافه کاری میکردند و سرورهای بانک با تمام ظرفیت کار میکردند.
بانکهای دیگر از حسودی داشتند میترکیدند. هر روز میدیدند که مردم حسابشان را خالی میکنند و ۵۰۰ هزار تومان چک بانکی برای واریز به بانک ملت میگیرند. ۴۹۵ هزار تومان برای حساب بلند مدت و ۵ هزار تومان برای حساب کوتاه مدت. صفهای مردم جلوی شعب هم داستان خودش را بازگو میکرد.
ثبت نام عمره مفرده در بانک ملت و خارج کردن آن از بانک ملی، عملا یک نمایش قدرت برای مدیران بانک و شرکتهای فناوری اطلاعات بانک بود. با این کار هم علی دیواندری تثبیت میشد و هم بانک در جایگاه ملی قرار میگرفت. بعد از انجام کار، مدیران بانک سرخوش از موفقیت بودند و خوشحال از اینکه مدیری شایسته برای بانک انتخاب شده است.
بعد از یک ماه حدود سه و نیم میلیون حساب بلند مدت و همان مقدار حساب کوتاه مدت باز شده بود. به عبارتی در طی یک ماه در یک بانک، ۷ میلیون حساب بانکی باز شده بود و مقدار زیادی سپرده که میتوانست مصرف نماید.
اگر چه حساب بلند مدت هزینه زیادی برای بانک دارد، اما منافع تبلیغاتی و تثبیت جایگاه بانک ملت نزد مردم و دولت در پروژه عمره مفرده از آنچنان جایگاهی برخوردار شد که قابل قیمت گذاری نبود. به مدد این گونه مدیریتّها و تلاشهای مدیران بانکی و مدیران فناوری اطلاعات بانک ملت، دهه ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ بانک اول کشور، بانک ملت بود.
خوب است بگویم که علی دیواندری در زمان محمود احمدی نژاد بر سر کار آمد و خدمات زیادی برای کشور انجام داد ولی هیچوقت احمدی نژادی نبود. همیشه ولایت مدار بود و در جهت نظام حرکت میکرد، چنانچه اکنون نیز با تمام ناملایمات دستگاه قضا و خصوصا غیر قضا و جفای بعضی از مدیرانش، اول، نظام را مد نظر قرار میدهد و سپس خودش را. او از جانبازانی است که در زمان جنگ از جانش مایه گذاشت و اکنون از آبرویش، چه چیزی بهتر از این. خدایش جزا دهد که در زمانی که لازم بود هزینه کند، از هیچ کاری کم نگذاشت و عافیت طلبی نکرد و مشکلات مردم را حل کرد. به یاد دارم که آن زمان هم برای خرید دارو مشکل داشتیم و با روشّهای صرافی و تراستی باید پول به دست فروشنده میرساندیم. کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها.