دکتر رحیمی در سرآغاز «نگاهی به یک زندگی» چنین می نویسد:
شناسنامهام، از آغاز زندگی ام چنین می گوید: متولد۱۳۴۳/۱/۱.
چه اتفاق خوبی..!
روز نخست، از ماه نخست: فروردین ماه؛ بهار.
کسی چنین اتفاقاتی را محض خاطر عدالت و منطق، به آسمان نسبت ندهد که بر منطق و عدالت ستم کرده است؛ که نمونه های ضد آن بسیار است.او را ابوالقاسم نام نهادند؛
آخر پیش از او، احمدی است و محمودی و حال او باید ابوالقاسم باشد؛ نشانی از وجود فرهنگی خاص در یک خانواده در سالی که سالشمارها،
شماره ی ۱۳۴۳ را بدان داده بودند.
او خود مایل است عادل باشد: "عادل رحیمی"
بهتر نیست؟
لطفا پاسخ ندهید.
نمی دانم...!
نه...! خوب است..! خوب..!
بگذاریمُ و بگذریم
که در سنجش "نام" و "کار"، مهم رفتار است
و نه نامهای فریبکار
و البته نامِ نیکو، بهتر
و مگر نه این است که "حجّاج"،آن مبدع مرگهای زرد!!! ناماش چنان بود و رسماش چنان
و مگر نه این که "علی، عبدالله، صالح"، ناماش، چنین بود و رفتارش، چنان: خون ریز مردمان
و پناه بر حق و مناسبات عادلانه ی اجتماعی،
از ظلمِ ظالمان.
باری، او
فرزند رباب و عباسعلی
( معمولن/ معمولا در آغاز نام پدر و سپس نام مادر را میآورند؛ اما حق مادر کجا و حق پدر کجا...؟" ببین تفاوت ره از کجاست، تا به کجا..؟") است.
** یک راست در مورد مادران و....
راستش را بخواهید( مهم است که بدانیم)، چه بدانیم و چه ندانیم، اینکه مادرانما چگونه بودهاند و پدرانمان چگونه، در نوع نگاه ِ ما، در شیوهی زندگی ِما، در نیکخواهی، بیتفاوتی و یا حتی کینهتوزی، غرور و خودبرتربینی و خودخواهی ِ ما، تاثیری بسیار دارد.آلفرد آدلر، یک روانشناس برجسته، هم از نقش ممتاز مادر، در شکلگیری شخصیت سالم( سودمند و اهل مدارای اجتماعی) گفته است.
** نمی توانم از خود بگویم، اگر از.....نگویم
چگونه می توانم از خود بگویم و پیش از خود، از مادرم نگویم و آن گاه از پدرم. باور می کنید آیا که یاد این دو تن، مادرکم و پدرکم، چه حال و احساس و غوغا و یاد و خاطره و...و... هایی که در دلم برپا می کند؟
و چشم هایم، شده اند
همان "زمینِ ترگونه ای که ابوالفضل بیهقیمان می گفت:
" بارانکی، خُرد خُرد می بارید، چنان که زمین ترگونه می کرد"
زمین چهره ام
ترگونه است:
آه مادرکم
آه پدرکم.....!
بگذارید، در این لحظه ننویسم.
آقای جواد دباغی مقدم عزیز
ممنونم که گفتید بنویس. ممنونم؛ بیش از این کلمات.
پایان بخش نخست
انتهای پیام/د