گفتم لابد قصد داره، کنار خیابان سوار ماشین پدر یا موتوری چیزیه بشه.
جای نگران نبود و به مسیر ادامه دادم تا اینکه پسرک پرید این سمت بلوار!! بدون این که او را دیده باشم، خب نیش ترمزی کافی بود تا توجه همه جلب بشه.
پسرک رنگ و روش پریده بود و کارت بانکی از دستش افتاده بود وسط خیابان. کنار ایستادم و بعد از پیاده شدن، متوجه شدم برای خرید نان باید به سمت دیگر خیابان می آمد اما چون درختان وسط بلوار بیش از هم درهم تنیده شده بود، نه او مرا دیده بود و نه من این پسر را.
کارت را از روی زمین برداشتم و به او دادم. اما نتوانستم توصیه ای به او بکنم!
سراغ مغازه دارها رفتم، آقای میثمی از کاسبان محل توضیح داد اینجا هر چند روز یکبار تصادف رخ می دهد و شهرداری توجهی به این مسأله نمی کند.
او ادامه داد: به گشت راهنمایی رانندگی هم این نکته را گوشزد کردیم اما ایشان هم ترتتیب اثر و یا پیگیری نکردند.
به مسئول سازمان پارکها و فضای سبز شهرداری زنگ زدم و آقای دارینی گفت همین امروز اکیپی را به محل اعزام می کند، قبل از آمدن ایشان چند عکس گرفتم.
گفتم باید مراتب را پیگیری کنم تا خدا ناکرده یک شهروند دیگر دچار حادثه نشوند...
تا برگشتم به محل، دیدم بچه های شهرداری کار خودشان را کرده اند و البته نمایی زیباتری از بلوار به نمایش درآمده بود.
با خودم گفتم چقدر خوب که اگر مسأله را می بینیم، ابتدا به مسئولان شهری گزارش دهیم تا رفع مسأله شود...
انتهای پیام/د