جواد دباغیمقدم
همکاری با خانم موسوی مدیر روابط عمومی سازمان وقت میراث فرهنگی کشور در آن سالها (ابتدای دهه 70) بودند را با سرویس ادب و هنر روزنامه کیهان آغاز کردم؛ که بنا به درخواست من قرار شد با در اختیار گذاشتن آرشیو غنی این سازمان، چکیدهی مطالعات و پژوهشهای انجام شده را مطالعه کنم و هرآنچه که مربوط به سبزوار و یخدانها میشود در اختیار من قرار گیرد.
این همکاری دوجانبه بود و من نیز بر اساس درخواست روابط عمومی میراث فرهنگی، از آرشیو کیهان مطالب و عکسهایی را که طی سالیان سال بدون پیگیری جدی رها شده بودند، را با نظارت سردبیری روزنامه، در اختیار ایشان قرار می دادم.
از طرفی سه یخدان حاشیه کمربندی جنوب سبزوار در سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسمی رسیده بود بنابراین با ذخایر ارزشمندی که در کتب و اسناد موجود در سازمان سراغ داشتم، کار خودم را به طور جدی شروع کردم. ناگفته نماند که همکاری و تعامل تمامی بخشهای سازمان وقت میراث فرهنگی بسیار جالب توجه بود.
در یکی از رفرنسها کتابی که یک نسخهی خطی هم بود توجه مرا جلب کرد و بدون توجه به اینکه حداقل عکسهایی از آن را تهیه کنم، شروع کردم به یادداشت برداری، چیز زیادی از اسرار ماورالطبیعه نمیدانستم بنابراین بهترین راه برای فراموش نکردن، یادداشت برداری بود.
به عنوان مثال در این کتاب با مدفن شیخ حسن جوری، یکی از شاگردان شیخ خلیفهی سمنانی در واقعهی تاریخی سربداران آشنا شدم.
از سردبیری تقاضای خودرو و عکاس کردم تا در اختیار من قرار دهند. هماهنگیها به صورتی شد که با دههی محرم مصادف شد، اگر اشتباه نکنم در سال 1377 عازم سبزوار و روستای فرومد شدیم.
بر اساس آنچه این کتاب گفته بود، از یکی از کورهراههای جنوبی فرومد، با بقعهای مواجه شدیم که دقیقا نشان میداد اینجا آرامگاه یک شخص گمنام است اما در همان منبع اسمی از شیخ بودن حسن جوری به میان نیامده بود! یعنی او را یکی از وفاداران عبدالرزاق نام آورده بودند که حشر و نشر بسیاری با شیخ خلیفه داشته است!
در بازگشت از سفر سبزوار گزارش من در کیهان منتشر شد و عکسهای زیادی نیز تقدیم آرشیو روزنامه کیهان گردید.
اگرچه گزارش از «سنگزنی» در روستای صدخرو، شبیهخوانی و سینهزنی هیئت ابوالفضلی کوی نقابشک و چند گزارش از مناسبت های این چنینی نیز تکمیل کننده این گزارش خاص از سبزوار در آن سالها لقب گرفت. (تمامی این گزارشها و عکسها در آرشیو کیهان موجود است)
اما در همین کتاب (نسخهی گم شده در وزارت میراث فرهنگی و شاید ممکن است این اثر نیز در بخش دیگری از این وزارت نگهداری میشود که دسترسی به آن محدود شده است) تا حدودی به شرایط ساخت و نوع مصالح بکار رفته در یخدان مسلط شده بودم که خب به خاطر حضور در شبکهی خبر سیما و مدتها سردبیری خبر، نتوانستم چند سالی به این گنجینه سر بزنم.
از سوی دیگر کتابها و نقاشیهایی را در انبار بنیاد مستضعفان و جانبازان وقت (بنیاد شهید و امور جانبازان فعلی) دیدم که توسط دادگاههای ابتدایی انقلاب ضبط شده بودند اما مجالی برای ارائه به وجود نیامده بود و بعدها موزههای بنیاد با عنوان «تماشاگه پول، زمان و خودرو» یکی پس از دیگری در ابتدای خیابان میرداماد و ولیعصر گشایش یافت.
در سال 1390 دیگر بار خواستم تا از اسناد و مدارک موجود در سازمان میراث فرهنگی استفاده کنم که تلفیق چند سازمان در وزارتخانهی جدید، مدتها مرا در این تکاپو ناکام گذاشت و بعدها نیز متوجه شدم چند نسخه کتاب نفیس خطی که قبلا آن ها را دیده بودم، نیز کلا محو شده بود!
مراتب را به اطلاع وزارت رساندم و چون خیلی پاسخ روشنی نشنیدم، بر آن شدم تا به کتابخانههای آنلاین دنیا سر بزنم و این ماجرا به طور کلی زمان و وقت زیادی را برای این پژوهش از بین برد.
تا اینکه در سالهای 1394 در سبزوار به دنبال بررسی وضعیت نابهنجار یخدانها با صحنهای عجیب روبهرو شدم که حاکی از سندسازی و بحث مالکیت یخدانها برای برخی افراد درمیان بود.
مراتب اعتراض خود را به اطلاع اداره میراث فرهنگی، شهرداری و شورای شهر سبزوار رساندم و در شهرداری سبزوار نیز متوجه ایرادات اساسی در همین زمینه شدم. شرایط به گونهای وخیم بود که شهرداری محترم سبزوار نیز با در اختیار قراردادن بخش حقوقی، مدارکی را از من دریافت کرد که نشان میداد برخی ادعاهای مالکیت در این اطراف (یخدانهای سبزوار) جعلی و دارای ایرادات فراوانی است.
البته که در آیندهای نزدیک دوباره پیشنهاد ساخت بزرگترین مجتمع گردشگری تفریحی «شیش یخدو» را تقدیم شورای شهر سبزوار خواهم کرد.
انتهای پیام/د