نگاهی به اتفاقات اخیر در شورای شهر سبزوار، صرفنظر از هر پیش قضاوت ممکن، چه درست چه خطا، چه به جا و چه نابجا، قصه پردردی است که ریشه در مناسبات سیاسی این شهر دارد. یعنی پس از دو قرن تاریخ تجدد در ایران، هنوز برخی مناسبات شهری ما در گرو باورهای قدیمی و زنگاربسته ای است که جا دارد اندیشمندان و دوستداران دیار سربداران، با یک کار جمعی آن را از پیش و روی توسعه این شهر بردارند.
آنچه در شورای شهر رخ داده است، حقیقتا کلاف سردرگمی است که نیازمند مداقه علمی و البته کاری کارشناسانه و نه از روی رفع حاجات بلکه با هدف عمق بخشیدن به توسعه ای ویژه باید انجام شود. حکایتی است که باید یکبار برای همیشه حل وفصل گردد و این اختیارات (VIP) و ویژه قانونی نیز برای همیشه از سر راه برداشته شود. یا مهرِ باطل شد بخورد یا اینکه با جان بخشیدن به واقعیت ها، آن محدوده های قانونی و غیرقانونی به طور کلی ریشه کن گردد.
اینکه یک مدیری در این شهر با اتکاء به جایگاه مشروط خود در پی مشروعیت دادن به هر اقدام خود باشد، قطعا با مناسبات عالی نظام جمهوری اسلامی ایران سازگار نیست و اگر دستگاه قضاء کشور پس از 40 سال به فکر پاکسازی ملی آن هم بی هیچ تعارفی کرده است، از خاستگاهی حرف به میان می آورد که غبار تفکرات مقدس مآبانه اش بایستی به روزرسانی وشفاف گردد.
ریشه ای که در خاک چندهزارساله ی مدنیت دارد. کلافگی مسئولان و تصمیم سازان واقعی که هر روز در بلواها و نزاع های خیابانی اش، شاهد از بین رفتن ثروت و انرژی زیادی هستند و در لابلای بسیاری از آن ها خشم و انزجار و نفرت افرادی نهفته است که هیچ دستی هم اتفاقا در آتش این آتش بیاری ها ندارند. فرمان می دهند و عده ای جوان و البته بی اطلاع و ناآگاه دستان اجرای این قانون نانوشته می شوند.
علی ایحال! مدارای همیشگی و تعارفات آزاردهنده ای که به صورت و قومی و قبیله ای انگار تبدیل به یک اصل شده است تا هرکسی به خودش اجازه دهد مسیر خودش را غیرقانونی و غیرشفاف از میان و هر میدانی باز نماید.
سربسته اگر گفته شد به این خاطر بود که نیک می دانم ریشه عقب ماندگی ها فرمان آتش به اختیار چند تن در سایه است که در هر حادثه تلخی، بی آنکه ضرورتی به حضور ایشان در هر داستان و حکایتی باشد، مستقیم و محکم قابل حدس است که دستی در این موارد دارند و البته مدارای همیشگی با این اتفاقات هم جزیی از برنامه های ایشان است.
از سویی نباید از نظر دور داشت که رسالت و تعهد و تعبد رسانه های محلی نیز با همه ملاحظاتی که در برخی از این چهره ها وجود دارد اما روح جمعی حاکم بر آنها، مسیری تلخ و پر از افسوس و آه را نمایان می سازد که امروز تبدیل به مهره های پیاده نظام عرصه شطرنج رندانه ی برخی از سایه ها شده اند. از دیگر سو نبود آگاهی و سواد مناسب رسانه ای این منطق را پیش و روی برخی از اهالی معرفت و حتی سیاسیون ما کرده و قرار داده که بپذیرند هر چیزی و هر موضوعی را بی آنکه تلاش نمایند، بهترین و صحیح ترین مسیر را خود انتخاب کنند و اگر شجاعتی وجود ندارد تا حقیقت را در این غبار طراحی شده، پس بزنند، به خاطر نبود این آگاهی و اطلاعات است که متأسفانه کمتر دیده و به چشم می خورد و می پذیرند به راحتی و حدس می زنند که مناسب ترین تصمیم همانا باور آن چیزی است که برایشان به عنوان اندیشیدن، از قبل تهیه شده است.
باری! تا تلاش و عزمی راسخ برای منسوخ کردن باورهای غلط وجود نداشته باشد این شهر همچنان در مشت همین قماش خواهد ماند و هر حرکتی محتوم و محکوم به شکست است. حتی اگر در روز روشن نیز تخلفی انجام گردد...! باز باور پذیر می شود که حق همان است که فلانی گفت و نه آن چیزی که فلانی خود را فدا کرد تا دیگران بفهمند.
انتهای پیام/د