۱. این روزها یکی از مهمترین پرسش هایی که خواب را از چشم خیلی از مردم ایران ربوده این است که چگونه کشور گرفتار این میزان فساد شده و این افرادی که هر روز نام یکی از آن ها در فضای عمومی کشور مطرح می شود از کجا سر برآورده اند و این گونه در حال غارت کردن کشور و به یک معنا خودشان هستند؟
۲. محمد عابد الجابری، اندیشمند بزرگ جهان اسلام در کتاب برجسته خود با عنوان "عقل سیاسی اسلام" همین پرسش را در خصوص دوران پس از پیامبر (ص) مطرح ساخته که چگونه بلافاصله بعد از وفات پیامبر جامعه اسلامی دچار بحران جدی فساد و نابودی بعدی خود شد.
عابدی جابری برای پاسخ به این سوال به کنکاش در خصوص ماهیت "عقلانیت سیاسی" آن دوران می پردازد.
پاسخ او را اگر بخواهم به زبان ساده توضیح دهم این گونه است: جابری می گوید اگر ما به پشت مجموعه سخنان و کنش های شخص پیامبر(ص) در حوزه سیاست و تصمیم گیری برویم و اصول و مبانی مشترک در میان تمام سخنان و کنش های او را استخراج کنیم به "عقل سیاسی پیامبر" یا ساختار ذهن سیاسی پیامبر دسترسی پیدا می کنیم.
آنموقع جابری معتقد است در پشت تمام سخنان و رفتارهای سیاسی پیامبر سه اصل وجود دارد که مبنای تمام سخنان و تصمیم گیری های او را شکل می دهند.جابری این سه اصل را
الف.خدا، ب.قبیله، ج.غنیمت می داند
.به زبان ساده تر او معتقد پیامبر اسلام(ص) در تمام سخنان و کنش های سیاسی خود ابتدا خدا را در نظر داشته و بعد از خدا به قبیله و غنیمت به عنوان مبنای عقل سیاسی خود اهمیت میداده است.
جابری در بخش دوم کتاب خود همین تحلیل را در مورد سه خلیفه بعدی یعنی ابوبکر،عمر و عثمان(به امام علی (ع) چندان نپرداخته است) انجام می دهد.
او می خواهد بداند اگر به پشت مجموعه سخنان و کنش های سیاسی این سه خلیفه برود با چه اصول و مبانی مشترک یا با چه ساختار عقلانیت سیاسی روبرو می شود.جابری معتقد است سه اصل بنیادین تصمیم گیری سیاسی این سه خلیفه همان سه اصل پیامبر(ص) است اما جایگاه آنها تغییر یافته است.
به باور جابری این سه خلیفه در تصمیمات خود ابتدا قبیله و بعد غنیمت و در آخر خدا را مبنای تصمیمات سیاسی خود قرار داده اند و جامعه خدا محور پیامبر(ص) تبدیل به جامعه قبیله محور و غنیمت محور خلفا شده است.
۳. اکنون به جامعه خودمان در سال های پس از انقلاب برگردیم.بر مبنای تئوری جابری می توان گفت ما نیز با دو نوع خرد سیاسی در سال های انقلاب و پس از انقلاب روبرو بوده ایم.
در سال های انقلاب خدا یا وطن مبنای خواست مردم بود و پس از آن مساله ای به نام قبیله و غنیمت مطرح بود (این را می توان به خوبی بر مبنای متن شعارها و سخنان انقلابیون در سال های انقلاب و سال اول تا سوم انقلاب نشان داد).
بااینحال، شرایط امروز ما حاصل آن نوع خرد سیاسی است که قبیله و غنیمت را در اولویت قرار داده و خدا یا وطن را به عنصر سوم در تصمیم گیری سیاسی تبدیل کرده است.
این میزان فساد چیزی جز نتیجه قبیله گرایی و غنیمت گرایی در فرآیند تصمیم گیری سیاسی نظام سیاسی و حتی توده های مردم نیست.
۴. باید بار دیگر به عقب برگشت و به بازنگری در اصول عقلانیت سیاسی حاکم بر نظام سیاسی و توده مردم پرداخت. اینکه تا آن زمان چه بر سر این کشور می آید را تنها باید به تقدیر واگذار کرد که دیگر با حاکم بودن این گونه از عقلانیت سیاسی قبیله محور و غنیمت محور چیزی جز توسل به تقدیر و شانس نمی تواند ما را نجات دهد جز خواست عمومی مردمی که خود در درون این گونه خرد سیاسی گرفتارند و به همراهی نظام سیاسی سعی در تقسیم غنیمتی به نام ایران دارند.